سفر به مشهد مقدس
1391/01/25جمعه
ساعت 10:10دقیقه پرواز داریم واین اولین باره که من سوار هواپیما میشم واولین باره که بدون بابایی میرم مسافرت واولین باره که میرم مشهد مقدس پابوس امام رضا.
ومن از ذوق سفر برای اولین بار ساعت6:30صبح بیدار شدم.
میگن آدما تو سفر خیلی چیزا یاد میگرن من قبل از شروع مسافرت چمدان بستن یاد گرفتم.
ببینید................
مامانی به نظر شماهم این سایز چمدان خوبه؟؟؟؟؟؟؟؟
ازنظر استحکام زیپ بررسیش نمیکنی مامانی؟
دیگه چه چیزایی باید بردارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خوشحالم کردی مامان نزدیک بود فلاکس یادم بره
مامان مطمئن باشم این آب نمیده؟؟
خب ببینم کیفیت این رنگارنگهایی که بابایی برای توی راهم خریده چطوره؟؟
دیگه چمدان من آماده اس
غروب روز جمعه در حرم مطهر
به این طاق طلایی پشت سرم میگن ایوون طلا
در مسیر برگشت از اولین زیارتم به هتل در صحن حرم
چقدر جای بابای خوبم خالیه
اینجا گلکاریهای قبل از ورود به صحن حر عاملی
هلنا-امیرحسین ومن(تنها مردان این سفر12نفره)
شنبه1391/01/26
رفتیم عکاسی وعکس گرفتیم
طرقبه
وبعد رفتیم زیارت امامزاده ها ناصر ویاسرکه البته من توی ماشین خواب بودم ودر مسیر برگشت گویا مامان سمانه یه لنگه پا بالای سرمن ایستاده بوده که خدای نکرده من نیفتم پایین.اینم از فداکاریهای شیرین مادرانشه دیگه.
وروز دوشنبه1391/01/28ساعت13:30پریدیم وبه دیدن بابایی که توی فرودگاه مهر آباد منتظرمون بود شتافتیم.
من در هواپیما
ودر نهایت فرودگاه مهرآباد
وپایان سفر شیرینی که تنها تلخیش نبود بابایی ودلتنگیهای من ومامان برای وجود نازنینش بود.