نفس مامان ،محمدرهامنفس مامان ،محمدرهام، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

محمدرهام هستی مامان وبابا

سفرنامه ای از مشهد تا شمال

1391/6/22 19:47
نویسنده : مامان سمانه
5,307 بازدید
اشتراک گذاری

سلام وهزاران دورود ووقت بخیر

 

1

 

ممنون از حضور پراز لطف ومهرتون به دلیل طولانی بودن این پست شما را به ادامه مطلب دعوت مینماییم.

بفرماییــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد

 

 

 1

 

 

 

1391/06/07

با یاد ونام خدای مهربون راهی مشهد مقدس ودیار یار شدیم .من چند ماه پیش برای اولین بار رفته بودم پابوس امام رضا ولی این اولین باره که همراه آقایون(سری پیش فقط خانوما بودن ومن وامیرحسین) وبا ماشین به زیارت ضامن آهو میرم .تا به تجربیات سفرهام افزوده بشه .اینجا شهرگرمسارِکه ما توی یک پارک نشستیم وصبحانه نوش جان کردیم .

سفر

اینجا جوجو شدم

سفر

بعدش توی ماشین همش به مامی جونم لم میدادم وشاهانه به خیابونها وجاده ها نگاه میکردم تا اینکه حوصله ام سر رفت ورفتم سراغ درهای ماشین تا بازشون کنم وبپرم پایین ووقتی مامان ومامی جون مانعم شدن فریاد زدم بییــــــــــــــــــــــــــــــــــــم وهمه زدن زیر خنده ومامان سمانه با خنده میگفت مامان داریم میریم دیگه،چطوری باید بریم تا شما راضی بشی ومن همچنان فریاد میزدم بییـــــــــم.

مامان سمانه میگه خداروشکرمحمدرهام که اکثر اوقات خواب بودی وگرنه کنترل یه بچه نوپا توی ماشین اونم برای ساعات طولانی واقعا"کار پیچیده ایه.

برای ناهارهم رسیدیم به شهرسبز وخوش آب وهوای شاهرود وتوی پارک وفضای سبز بسیار زیبایی که اطراف میدان آزادی بود اقامت کردیم واستراحت کردیم وکلی خندیدیم.

یه آقایی که با موتور نانهای خونگی میفروخت اومد نزدیک ما وهی تبلیغ نونهاشو میکرد وما سخت مشغول بودیم واصلا"حواسمون به این بنده خدا نبود .من ومامان که با جاسیخی وسیخها درگیر بودیم من میخواستم سیخ بازی کنم ومامان شدیدا"مقاومت میکرد.مامی جونم هم داشت جوجه ها رو سیخ میزد.آقایون هم مشغول رو به راه کردن منقل بودن وخاله سارا هم داشت بساط ناهار رو محیا میکرد که ناگهان مرد نون فروش داد زد :خانوم جوجه ای ..........خانوم جوجــــــــــــــــــــــــــــه ای با شمام ومامی که پشتش به آقا ی نون فروش بود متوجه نشد تا اینکه خانواده ای که نزدیک ما نشسته بودن به مامی گفتن خانوم جوجه ای اون آقا با شماس وما همه با هم با شنیدن لفظ آقای فروشنده که روی همسایه هامون هم بسیار تاثیر گذار بود  زدیم زیر خنده ومامی بنده خدا به خانوم جوجه ای معروف شد.

حوالی غروب رسیدیم سبزوار وتصمیم گرفتیم شب رو توی این شهر سپری کنیم.مامانم عاشق این تیپ مسافرته که اگه برنامه ریزی سفر در اختیارش باشه توی همه شهرها وبازاراشون واماکن دیدینیشون یه دوری میزنه وبا این سبک مورد علاقه اش یک ماهی طول میکشه تا از تهران یه مشهد برسیم.

خلاصه وقتی پدرجونم برای هماهنگی محل اقامتمون از ماشین پیاده شد من پریدم نشستم پشت فرمون وخیلی جدی اول دنده رو جازدم وبعدشم فرمون رو میزون کردم وضبطم روشن کردم وحرکتتتتتتت .

ومامان ومامی جون وبابا با تعجب به من خیره شده بودن وخلاصه تمام فیلمی که از پدرجونم درحین رانندگی گرفته بودم رو اجرا کردم وتا مامان سمانه دوربین به دست شد فیگورم رو تغییر دادم واز این خاطره بسیار زیبایی که در دقایقی خلق کردم هیچ عکسی ندارم.

1

1391/06/08

اینجا یه روستایی بود بعد از گرمسار که اسمش یادم نیست وما اینجا در جوار این جوی آب صبحانه میل کردیم.

من ومامانم برای اولین بار اینجا چوپان خانوم دیدیم که گوسفنداشون رو برده بودن چرا.

اگه گفتین چرا من بی حوصله ام؟داشتم با یه چوب کوچولو میزدم توی آب این جویبار کوچولو که ناگهان پام سر خورد وافتادم توی آب.وبا وجود اینکه هم هوا وهم آب خنک بودن اصلا"ناراحت نبودم که مامی جونم شیرجه زد ومن ونجات داد ومن ناراحت شدم .شانس آوردیم مامان سمانه صحنه سقوطم رو ندید وگرنه برسر زنان میپرید توی آب.نیشخند

سفر

 وبالاخره رسیدیم مشهد ودلی از عزای استراحت در آوردیم.

نخندید ،خب اینم یه مدلشه دیگه.

سفرنامه

 

متاسفانه به دلیل اینکه اجازه بردن دوربین به حرم رو نداشتیم وما بعد از هر جایی که میرفتیم قصد زیارت داشتیم با خودمون دوربین نمیبردیم وعکس چندانی نداریم.

من وقتی متوجه شدم که همزمان با ما هلنا اینا هم رسیدن مشهد خیلی خوشحال شدم وقرار شد که فردا مردها با هم برن سرزمین آبی ایرانیان وما هم به همراهی پدرجون فداکارم بریم مراکز تجاری برای خرید.

1

1391/06/10

مقبره نادر شاه افشار

سفر

 حکایت الماس کوه نور

سفر

 وسایل شخصی نادرشاه

من عاشق دوپهاش شدم(توپهاش)همه سایزی دوپ داشته ومیتونسته همزمان با چند نفر بازی کنه.خوش به حالش

سفر

من وتوپ نادرشاه که به نظرمن اصلا"هم شبیه توپ نیست.نیشخند

سفر

 ببین این نادرجون چه اسباب بازیهای بزرگی داشته

سفر

 از این اسباب بازیهاش خوشم نیومد.خیلی بدقواره ان

سفر

اینم مزار نادرشاه

سفر

 چرا نادرشاه رو گذاشتن تو آکواریوم مگه ماهیه؟آخه چرا من باید اینجا بشینم؟

سفر

 من وبابایی وعمارت نادرشاه

سفر

 ویه عکس خانوادگی

سفر

 

1

1391/06/11

وداع ما با امام مهربانیها وحرکت به سوی شهرهای شمالی،واینجاهم شهر آشخانه واقامت شبانگاهی ما.

شاید بپرسید آشخانه کجاست؟

آشخانه شهری است در استان خراسان شمالی.

این شهر مرکزشهرستان ومانه وسملقان است و در ۴۵ کیلومتری غرب بجنورد قرار گرفته‌است. شهر آشخانه در سال ۱۳۸۵، تعداد ۱۸٫۷۸۴ نفر جمعیت داشته‌است.

شهر آشخانه نخستین شهر ورودی استان خراسان شمالی از سمت استان‌های شمالی ایران است. این شهر با احداث یک پل به دو قسمت تقسیم شده‌است و در حاشیه جاده آسیایی قرار دارد که حدود ۱۲۰ کیلومتر این جاده ترانزیتی از محدوده شهرستان مانه و سملقان می‌گذرد ساخت پل ورودی غیرهم‌سطح در ورودی این شهر باعث عبور سریع زائران مشهد از این جاده و عدم توقف آن‌ها در آشخانه و در نتیجه انزوای این شهر شده‌است.

این شهر از منابع آب خوبی برخوردار است که ازکوههای آلاداغ سرچشمه می‌گیرد و به همین خاطر کشاورزی و دامپروری در پیرامون آن رواج دارد. زبان گفتاری بیشتر ساکنان آشخانه ترکی و کرمانجی است.

جمعیت این شهر که در اوایل انقلاب ۵۷ حدود ۶ هزار نفر بود در سال ۱۳۸۴ به ۲۰ هزار نفر رسید. سرعت مهاجرت به این شهر باعث ایجاد پدیده حاشیه‌نشینی شده‌است.

این شهر همچنین دارای دانشگاهی به نام دانشگاه آزاد اسلامی مانه وسملقان است.

 

عمه آریسا جون از اهالی همون نزدیکیهاهستن(کرمانج) ولطف کردن وبهمون راجع به نامگذاری آشخانه تو ضیحات جالبی دادن وگفتن که:

 

در گذشته ها آشخانه پر از آسیاب بوده وبهش میگفتن آسیاب خانه واز اونجایی که آسیاب در زمان کردی مترادف با کلمه آش هستش اسم این منطقه از آسیاب خانه به نام کردی آشخانه تغییر کرده وعلت این تغییر نام از فارسی به کردی چی بوده الله اعلـــــــــــــــــــــــــــــــم

 

ممنون دوست خوبم بابت اطلاعات خوب ومفیدت

 

1

اینم من ومامانی همکارم که توی محوطه مشغول ماسه بازی شدیم.

سفر

 شیرجه درماسه ها

سفر

وای دستها ولباسهامو ببین...............هِی وایِ من

سفر

 

1

1391/06/12

اینجا،ایران-استان گلستان وجنگل زیبا وسرسبز گلستان

قصداز سکنی:لذت از طبیعت ومیل صبحانه

 

سفر

 

سفر

 اینجاهم استان گلستان وجنگل بکروخرم ناهارخوران

سفر

 

سفر

 وحالا براتون بگم که چرا اسم این قسمت از طبیعت شده ناهارخوران:

 

گرگان يكي از شهر‌هاي خوش آب و هواي ايران است كه ساكنان آن هم مثل ساير نقاط ايران از فرهنگ و تمدني مثال‌زدني برخوردارند. در اطراف اين شهر تفرجگاه‌هاي متعددي وجود دارد كه اگر بخواهيم به همه آنها بپردازيم، يك صفحه كامل روز نامه را احتياج داريم.
ناهارخوران نقطه‌اي جنگلي در جنوب شهر گرگان است كه در فاصله 8 كيلومتري از مركز شهر قرار دارد. از روايت‌هاي قديمي نيز چنين بر مي‌آيد كه حجاج گرگاني كه براي زيارت خانه كعبه به مكه عزيمت مي‌كردند و يا براي زيارت بارگاه امام رضا(ع) به مشهد مشرف مي‌شده‌اند، در راه بازگشت كاروان از كوه‌هاي جنوب گرگان به منطقه زيارت مي‌رسيده‌اند و بستگانشان در اين مكان به استقبال آنان مي‌رفته‌اند. آنها در منطقه فعلي ناهارخوران براي صرف ناهار توقف مي‌كرده‌اند و شايد همين مساله دليل نامگذاري اين منطقه است. ناهارخوران از هواي نسبتا مطبوع و ملايم‌تري در مقايسه با شهر و مناطق شمالي اين منطقه برخوردار است. به مرور زمان و با افزايش جمعيت و وسعت شهر گرگان از حدود 20 سال قبل فاصله بين مركز شهر و ناهارخوران به صورت يك خيابان عمومي و نسبتا شلوغ و پر رفت و آمد درآمده و اكنون يكي از خيابان‌هاي طولاني و اصلي گرگان است.

ما قصد داشتیم که امشب رو مهمون ساری وسارویهای عزیز باشیم که به علت ازدحام مسافر موفق نشدیم مکانی رو پیدا کنیم وراهی قایمشهر شدیم وبه استراحت پرداختیم.

من وماهیهای زیبا درحصاری به نام آکواریوم

سفر

 

سفر

 

1

 واینجا صبحگاه روز1391/06/13

شهرزیبا وخوش هوای بابلسر

درست بعد از خداحافظی ما با مشهد هوا ابری شد وهواشناسی از بارش بارون درشهرهای شمالی وتهران خبر داد.اولش ماکمی ناراحت شدیم ولی بعد از اتمام سفرمون دربابلسر به این نتیجه رسیدیم که هوا عالی بود و از این بهتر نمیشد .نه تنها خبری از رطوبت وشرجی نبود بلکه بسیار هوای سبک ودلنشینی بود.

من بعد از ورود به محوطه ودیدن بچه هایی که مشغول توپ بازی بودن بی تعارف وارد بازیشون شدم والحق والانصاف که اوناهم بینهایت مهربون بودن واز بازی دست کشیدن ومن رو به شوت زدن دعوت کردن وکلی با هام بازی کردن.درود بر بزرگمردان کوچک مشهدی

سفر

 ساحل زیبای بابلسرومن در این اندیشه که دستهامو بزنم به شنها ومثل مامان بازی کنم یا نه؟

سفر

 این کوچولو مهمان ناخوانده وبی تعارفیه که اومد جلو ومشغول بازی با من شد.

سفر

به به چه لذتی داره شن بازی

سفر

 یک عاشقانه رویایی وآرام

سفر

ویک محمدرهام که سخت مشغول بازیه

سفر

اگه گفتین این که من سوارش شدم چیه؟

میدونم اسمش اَسِ(اسب) ولی من 90درصد مواقع بهش میگم پیتی(پیشی)

 سفر

 

سفر

وبعد ازتعویض لباسهای قبلیم که از رطوبت بالای شنها در اثر بارندگی شدید خیس شده بودن به ادامه بازیم مشغول شدم.

سفر

 

سفر

همشم میگفتم:دَ.اَه......اَه

پااَه...اَه

ولی جذابیت بازی باعث شده بود وسواسمو فراموش کنم.

سفر

 ومن خیره به دوردستها

سفر

 من وپدرجون مهربونم که حسابی با هام بازی کرد.

سفر

 

سفر

 

 

سفر

 ومن در این فکر که وقتی بزرگ شدم چگونه این همه عشق ومحبت را جبران کنم.

سفر

 1

1391/06/14

بین خودمون بمونه من ازموج دریا میترسم.دیروز با مامانی رفتیم وپا به آب زدیم ولی وقتی بر اثر جزر شنهای زیر پام خالی شد خیلی ترسیدم واز اون لحظه به بعد به شکلی که توی این عکس مشخصه از دست موجها فرار میکردم وتا خودمو توی بغل مامانم نمی انداختم فرار برقرار بود.آخه من هنوز خیلی کوشمولوام ونمیتونم علت علمی این جریانها رو درک کنم.

سفر

یعنی واقعا"خاله ودایی وعمو از این موجها نمیترسن؟؟؟؟؟

سفر

 ویک عکس دیگه از من وهمکار عزیز

سفر

 خاله سارا وعمو تمیز ومرتب نشسته بودن کنارهم وصحبت میکردن که من یه مشت شن برداشتم ودوان دوانم رفتم وپاشیدم روی خاله .نمیدونم چرا همه به این کارمن خندیدن؟؟من کلی زحمت کشیدم تا ازبین خانواده رد بشم وبه خاله برسم وباهاش شوخی کنم .کجای این تلاش عاشقانه خنده داشت من که نفهمیدم وازهمه مهمتر نفهمیدم چرا خاله بعد از این حرکت من پرید بالا وخودشو تکوند وگفت قشنگ خاله چرا شنها رو ریختی تو جونم؟؟؟؟؟؟؟

ومن تا خاله تمیز میشد ومینشست مجدادا"باهاش شوخی میکردم وبه جهیدن خاله وعمومیخندیدم.

سفر

من اینجا خیلی خسته بودم ونشستم ودرانتظارم تا مامانی عکاس بیاد وبغلم کنه.مامان عاشق این عکسمه ومیگه با چه اخمی منتظرمی جوجه پرطلای من.

سفر

 من وهنر دست یک جوون خلاق وهنرمند.

اینجاست که جاداره بگیم:هنرنزد ایرانیان است وبس

 

سفر

دیروز فقط خاله وعمو ودایی اب بازی کردن وقرارشد سری بعد که اومدیم دریا من ومامان وپدرجون هم بریم بازی.که متاسفانه پدرجونم به دلیل اینکه زیاد زیر بارون مونده بود کمی حال ندارشده بود وبا ما نیومد وجای خودش ومهربونیهاش وعشقی که به من داره خالی بود ومن ومامانی با هم رفتیم آب بازی وکلی جاشو خالی کردیم والبته خاله وعمو هم تنهامون نذاشتن.

علت گل آلود بودن آب دریا اینه که هوا بادی وبارونی بود وبه اصطلاح دریا طوفانی بود.

سفر

 واینم تصاویری از آب بازی من ومامان سمانه

سفر

چون من از خالی شدن شنها از زیر پام میترسیدم با مامانی میگفتیم:

1............2...........3

ومینشستیم توی آب ومن از بغل مامانی پایین نمیومدم.وهمین مسئله باعث شد که من سردم بشه ولی اگه توی اب میموندم سردم نمیشد.

 سفر

یه موج قدرتموند اومد واز روی کله من رد شدومن رو خیس خالی کرد.

پیش به سوی مامی جون مهربون وتعویض لباس

سفر

 لباسهامو که عوض کردم مامانم منو پیچوند لای پتو وداد به بابایی ومن درحال نگریستن به افقهای دور

سفر

 اینجاهم خسته از یک آب بازی جانانه توی ساحل لالا کردم.

راستی میدونید من اگه ازم بپرسن،محمدرهام تو لالا نداری چی میگم؟

با اقتدار ومردونه میگم:نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه

حتی اگه ازخواب درحال بیهوش شدن باشمم همین جوابو میدم.انصافا"حیف نیست آدم از وقت بازیگوشی بزنه وبره بخوابه؟

سفر

 رفتیم منزل  ومن همچنان خواب بودم ومامانی به زور من رو بیدار کردوبردحمام تا پوستم صدمه نبینه وبعدش همگی والبته به همراه پدرجون گل راهی رودخانه بابلسر شدیم که بریم وقایق پایی سوارشیم که متاسفانه به دلیل جریان شدید آب قایق سواری ممنوع بود وما رفتیم به ساحل تا ازوجود دریا لذت ببریم.

سفر

وقتی داشتیم از لحظات زیبای غروب عکس میگرفتیم ولذت میبردیم .مامانم نظرش به یک پسربچه هنرمند جلب شدووقتی داشت با عشق به خودش واثریکه خلق کرده بودنگاه میکرد یک مرتبه متوجه شباهت این پسربچه با جعفر (یکی از بزرگمردان کوچک مشهدی که با من توپ بازی کرده بود)شد وبرای اطمینان صداش کرد وجعفر سرش رو بالا آورد وفورا"سلام کرد وسراغ من رو ازمامانم گرفت.مامانی از بابایی خواست که من رو بذاره تو بغل آقا جعفر وعکس یاد گاری بگیریم باشد که دربزرگسالی هم همدیگه رو ببینیم.مامانی میگه پسرخوشگلم برای همینه که میگن کوه به کوه نمیرسه ولی آدم به آدم میرسه.امیدوارم بازم تو زندگی پیش روت آقا جعفر وداداش گلش امیرحسین رو ببینی .

 

سفر

 اینجا هم مامانی میخواست من رو از هنر آفرینی دوستم دور کنه ولی جعفرجون که خیلی مهربون وبا حوصله بود نمیذاشت ومیگفت: خاله خراب نمیکنه خودش بلده درست کنه وبا عشق به من یاد داد که جای انگشتهام  روازروی بدن تمساح پاک کنم تاخیال مامانمم راحت بشه واجازه بده من پیش دوستم بمونم.جعفرجونم همیشه سلامت وموفق باشی و لطفا"قول بده در هر زیارتت سلام مارو به امام رضا برسونی .

سفر

 

سفر

یک پدر ونینی آکروبات کار


سفر

 من ودایی در غروبی زیبا ودریایی

سفر

بعد از فعالیت شدید در خراب وسپس مرمت تمساحهای شنی،پاپکورن خیلیییییییی میچسبه.

سفر

وآغاز رقص وپایکوبی من به اصرار مامی جون

سفر

 

سفر

 

سفر

یادش بخیر وخوشی .فرخنده شبی بود که گذشت خدا بازم تعطیلات قسمت کنه بریم مسافرت.این مسافرت به لطف تعطیلی تهران برای اجلاس غیر متعهدها رقم خورد.

 

1

1391/06/15

امروز تولد 19ماهگی من وآخرین روز مسافرتمونه.من ومامانی بابت نوزدهمین ماهگردمن شادیم ولی دلمون گرفته که مسافرتمون داره به پایان میرسه وبعد ازهشت روز با هم بودن باید از مامی وپدرجون مهربون ودایی قلقلی وخاله دادا وعمو جدا بشیم.

اینجا مرکز پرورش ماهی قزل آلا وسالمون بود که من به تک تکشون اشاره میکردم ومیگفتم:مایی

سفر

 

سفر

 بعد ازرسیدن به خونه من ومامانی با حال گرفته داشتیم رب انارسوغات شمال میخوردیم وبرای هم از خاطرات سفر میگفتیم ولی بابایی خوشحال وخندون به کاراش میرسید آخه بابایی برعکس من ومامانم اصلا"اهل گردش وسفر نیست وخونه رو از همه جا بیشتر دوست داره.

سفر

به امید سفرهای بعدی

 

1

 

ازمامان به محمدرهام گل:

 

عشق اهورایی من،پسررویایی من،نفسم ،عمرم،روحم 19ماهگیت مبارککککککککک الهی به هرچی که میخوای برسی ویک زندگی سرشار ازسلامت وموفقیت پیش روت باشه.دلت شاد ولبت خندون عزیزدلم.

19ماه عاشقانه 1درکنار تو گذشت

1

برایم همیشه بمان عزیزترین شکوفه زمستونی من.

1

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (57)

ترکان
22 شهریور 91 12:39
به به سلاااااااااااااام.رسیدن به خیر،ایشالا همیشه به سفرو شادیزیارتتون قبولاول از همه این حباب هاتون منو دقققققققققققققق دادسرعته وبتون رو آورده پایین.
محمد رهام جون مرسی بابت سفرنامه کلی خندیدم به لحن نوشتنتواما مامان سمانه جون خیلی دوست دارم.عکساتم خیلی قشنگ بودنخیلی دوست دارم یه بار از نزدیک ببینمتون


منم ندیده خیلی دوست دارم ترکان جون باید یه قرار با هم بذاریم.بووووووووووس
شقایق(مامان محمد ارشان)
22 شهریور 91 12:54
وای چه سفر قشنگی... خوش به حال محمدرهام که خانواده به این با حالی داره!
همیشه به گردش گل خاله...
سمانه جون درسته خیلی دلم براتون تنگیده بود اما با خاطره به این قشنگی جبران شد!
همیشه خوش باشید


ممنون خاله شقایق مهربون

زهرا از نی نی وبلاگ213
22 شهریور 91 23:53
نمیدونم چی بگم هزارماشالا به این عکسها به این گل پسر خوشکل و شیرینم که جوجو شده تو ماسه ها بازی کرده خوشکل خوابیده و...


یک دنیا تشکر خاله جونی
زهرا از نی نی وبلاگ213
22 شهریور 91 23:54
دست مامانی دردنکنه با این پست قشنگ و عکسهای خاطره انگیز


فدای تو دوستم
زهرا از نی نی وبلاگ213
22 شهریور 91 23:54
سلام ما دو تا پست جدیدگذاشتیم


با سرعت نور اومدم دوست گلم
سمیه
23 شهریور 91 0:36
همیشه به سفر
خوش باشید


ممنونم سمیه جون گل
الهه مامان یسنا
23 شهریور 91 9:31
سلام از یه ربع پیش میخوام برم چایی دم کنم مگه میذاری با این نوشته هات.... خیلی خیلی قشنگ بود قربون این پسر ناز برم که اینقدر خوشگل جوجو شده. خدا رو شکر که این سران اومدن ملت یه نفسی کشیدن و مسافرتی رفتن. باز هم دستشون درد نکنه به فکر ملت بودن


سلام.ممنونم که وقت گذاشتی دوست گلموبابت تعریفت هم یک دنیا ممنون
پدربزرگ ارغوونی
23 شهریور 91 10:36
كوتاهترين لحظه بودن زندگی
سفراست
در این بودن زیبایی بیآفرین..
سلام به روی ماهتون ، زیبایی آفریدید ودستاوردهای سفرتون خیلی قشنگند .ولی سوغاتی هاتون رو نذاشتین حتما خیال کردید ما از توی وب می قاپیم باشه دفعه دیگه سوغاتی یادتون نره ..شوخی کردم همین که سالم وخوشحالید ما هم خوشحالیم.محمد باید قدر مامانشو بدونه همه جا در کنارش بوده مواظبتها توی موج پریدن وخیس شدن در حباب های روی آب ودر ماسه ها نشستن برای خوشی تو محمد جا بوده قدرش را بدان. می دونه مگه نه ؟
****
سفر را من خیلی دوست دارم اما یک سالی است جایی نرفتم علتش هم مزید برعلت است چون ارغوونی بیشتر کنار ماست لذا نتونستم جایی برم همین که شما رفتید وبا گذاشتن عکسا ونوشتن سفرنامه های کوتاه ، عین اینه که منم راستکی اینجا ها رفتم فقط جاهای دیگه که من رفتم واحتمالا شما هم رفتین وعکساشو نذاشتین ،، طرقبه مشهد.طوس ، مقبره فردوسی ، قبر اخوان ثالث کنار مقبره فردوسی،سبزوار و.و. و. خیلی زیبایند وکارهای دستی که محصولات خودشونه هم دارن که دیدنی است ..
سفر گریزی دوست داشتنی است به واقعیت ها برای دیدن حقیقت های زندگی..عین پریدن مرغکی برای اوج گرفتن ..مثل شاپرکی در آسمان ، سفر عین خواب صادقانه می مونه لحظات سختی ،روزهای ماضی توی سفر فراموش میشه..در پناه ایزد متعال باشید همتون ..همیشه به سفرهای خوش وخرم..




زبان من دربرابر این همه مهر وعطوفت شماقاصره پدر جون.فقط میتونم بابت تمام لطف ودقت نظروجملات درگونه شما را یک دنیا سپاس گویم.
ilijoon
23 شهریور 91 11:33
ممنون عزيزم كه پيشمون اومديد به علت اينكه مطالب اين پستتون بسيار زياده والان فرصت زيادي ندارم مجددا ميام وبا حوصله از اين پستتون ديدن ميكنم منتظرم باشيد


قدمتون روی چشم
مامان محمد و ساقی
23 شهریور 91 12:59
اول برو خصوصی تا این پستت رو بخونم عزیزم.


چشـــــــــــــــــم گلم
مامان محمد و ساقی
23 شهریور 91 13:23
سلام جوجو ی خوشگل
وای من تو شاهرود خاطره دارم.تو راه برگشت از مشهد تو برف بودیم که اونجا کله پاچه خوردیم
ای وای سمانه جون واقعا" شیرجه زدی تو آب؟
آخی چه ناز تو مشهد خوابیده.خسته بودی عزیزم
واقعا" این بچه نمیدونست چرا مرد به این بزرگی(نادر)این همه اسباب بازی داره.اگه ساقی بود میخواست اونارو
عکس خانوادگیتون مثل ماهه


من نه مامانم نجاتش داده بود ولی همه بهم میخندیدن که اگه سمانه میدید برسر زنان وابوالفضل گویان میپرید تو آب.
ممنون از نظرات پرازمهربونیت میناجونم
مامان محمد و ساقی
23 شهریور 91 13:28
چه خوب در مورد آشخانه نوشتی عزیزم.عکس دوتاییتون هم خیلی قشنگه
صبحانه تو گلستان هم نوش جونتون
به به مادر و پسر شن بازی میکنن
چه فلبی چه اسبی
پس پدر جون هم شن بازی کرد


مامان محمد و ساقی
23 شهریور 91 13:33
پس مادر و پسر حسابی تو آب بازی کردین
خوشحالم که صورت ماهت رو دیدم سمانه جون.ایشا... همیشه خوش باشید و 19 ماهگی محمد رهام عزیز مبارک باشه
سفر نامت عالی بود و من همشو خوندم.


اره جاتون خالی خیلییییی مزه داد.ممنون از دعای خیرت وبابت تبریکت ویک دنیا تشکر بابت وقت وعشقی که برامون صرف کردی.
مامان نیکان
24 شهریور 91 13:08
سلام به به چه سفر دور و درازی آقا محمد رهام رفتند.
فکر کنم حسابی بهشون خوش گذشته باشه.
انشالله همیشه به خوشی و سلامتی.


ممنون عزیزم
ilijoon
25 شهریور 91 0:51
سلااااااااااام ما اومديم از عكسهاتون ديدن كنيم


سلام خوش اومدین
ilijoon
25 شهریور 91 0:52













چه زیبا وهنرمندانه
ilijoon
25 شهریور 91 0:53
زيارتتون قبول باشه گلم


ممنون گلم قسمت شما بشه ان شالله
ilijoon
25 شهریور 91 0:54
قربون جوجوي نازم برم


خدانکنه خاله جون
ilijoon
25 شهریور 91 0:56
لفظ خانوم جوجه اي خيلي قشنگ بود


آره بنده خدا مامانم
ilijoon
25 شهریور 91 0:59
خاله جون خوبه كه توي ماجراي سقوط در آب نجات غريق هاي زيادي همراهيتون كردند وگرنه معلوم نبود چه پيش مي آمد


بله خداروشکر
ilijoon
25 شهریور 91 0:59
اي جانمممممممم مدل خوابيدنت چه باحاله


میسی خاله جونی
ilijoon
25 شهریور 91 1:01
عكسهاتون هم بسيار زيبا بود


چشمهای زیبا بین شما زیبا میبینه عزیزم
ilijoon
25 شهریور 91 1:03
چه همكار خوب داريد مهندس


بععععععععععععععله دیگه اینجوریاس
ilijoon
25 شهریور 91 1:06
چه حيف شد گفتم از ساري هم مثل بقيه شهر ها تعريفي ميشنويم ولي حيف كه شهر عزيزمون هيچ راوي نداشت



آخی عزیزم شماساروی هستید.شهرتون خیلی قشنگه من که گفتم میمونیم ومن فردا میرم حسابی بازار گردی ولی حیف که خدا به جیب همسرم رحم کرد.


ilijoon
25 شهریور 91 1:08
چه زيبا بود عكسي كه بر روي ماسه ها عكس قلب رو كشيديد در كنار محمد رهام عزيز


ممنون دوست خوبم
ilijoon
25 شهریور 91 1:12
تمامي عكسها بسيار زيبا بودند مخصوصا عكسي كه اخم كرده بودي ممنون از ماماني مهربون كه بسيار زيبا روايت كرد


من از این همه لطف ومحبت شما ممنونم
ilijoon
25 شهریور 91 1:12
واقعا هنر نزد ايرانيان است وبس


بله واقعا"
ilijoon
25 شهریور 91 1:17
نوزدهمين ماهگردت مبارك عزيزم


ممنون خاله جونم.بوووووووووووس
ilijoon
25 شهریور 91 1:18
پست بسيار زيبا ودلنشيني بود ان شاالله مجددا به سفرهاي خوب وخوش بريد


ان شالله.یک دنیا تشکر بابت وقتی که برامون گذاشتی دوست گلم
الهه مامان روشا جون
25 شهریور 91 2:57
سلام به محمد رهام گل گلاب و مامان سمانه ی عزیز.رسیدن به خیر مارکوپلوهای دوست داشتنی.همه جا رو که رفتید از عکسا خیلی لذت بردم ما به خاطر اینکه عموی روشا گلی مشهده و زیاد میریم دیگه قبر نادر و اینا رو فاکتور میگیریم ولی الان با دیدن آرامگاه نادر یا کوچیکیای خودم و به خصوص بابام خدا بیامرز افتادم.یاد اون موقع هایی که سه تایی می رفتیم و عکس می گرفتیم.
ایسشالا هر جا هستید خوش باشید و خدا سایه تونو بالای سر پسری حفظ کنه و همیشه از بودن در کنار هم لذت ببرید.
سمانه جون شغل جدیدت رو تبریک میگم علاوه بر وظیفه های خطیر مامان بودن و همسر بودن جوجه ای هم شدی.خدا خیر بده سران رو اینم از ورود سران داری .
خیلی خوشحال شدم صورت ماهت رو دیدم.ایشالا همیشه خنده رو لبت باشه و همکاریت تو لحظه های شاد و ناب زندگی با گل پسرت ادامه داشته باشه.

سلام الهه جونم
چه خوب که مشهد فامیل دارید خوش به حالتون.
آخییییییییی خدا بابای گلت رو قرین رحمت کنه .
مامانم جوجه ای شده الهه جون من مشغول ستیز با پسملم بودم.از دعای خیر وزیبات سپاسگذارم
عمه اریسا کوشمولو
25 شهریور 91 15:02
اول اینکه 19 ماهگیت مبااااااااارک عزیز دلم
و دوم انشالله همیشه شاد باشید و به سفر عزیزم
و باید بگم ماشالله خیلی ماهی مامان سمانه جون و اصلا فک نمیکردم انقدر جوون باشید نمیدونم چرا
و میبینم که اومدین طرفهای ما یه خبری میدادی عزیزم
تشریف میاوردین خونمون و مرسی که از شهر من نوشتین وخیلی تعجب کردم خیلی


ممنون خاله جونم.
نظر لطفته دوست خوبم.
قربون محبتت برم عزیزدلم.تعجب چرا؟؟
عمه اریسا کوشمولو
25 شهریور 91 15:03
بوووووووووووووووووووووس واسه محمد رهام جون خاااااااله


یه بوس توپول برای عمه مهربون وآریسای نازنین.بوووووووووووووووووووووووووووووووس
عمه اریسا کوشمولو
25 شهریور 91 15:04
اگه خواستین میتونم توضیح بدم چرا اسم شهرمون اشخونه است


حتما"خوشحال میشم کمکم کنی هرچی میخواستم برم از اهالی اونجا بپرسم که چرا اسم شهرتون آشخانه اس ویا آش معروفی دارین؟؟؟؟؟؟؟؟؟ترسیدم بهشون بربخوره.خیلی خوشحال میشم برام توضیح بدی گلم
مامان پوريا پهلووون كوچولو
25 شهریور 91 19:30
سلام و رسيدن بخير زيارتتون قبول باشه
سفرنامه تون خيلي قشنگ بود بي نهايت از ديدن عكسها و خوندن مطالب لذت بردم و كلي به عكس خواب محمد رهام خنديدم خودتون هم خيلي خانوم و ناز هستين اميدوارم هميشه خوش باشين
راستي اين پدر بزرگ ارغواني كيه خيلي با احساسن


سلام عزیزدلم .ممنون ازتشریف فرمایی وابراز لطفت

پدربزرگ ارغوونی یک مرد نازنینه که یه وب برای نوه گلش درست کرده .یه وب پراز عشق وحرفهای آموزنده اینم آدرس وب واقعا"زیباشون
http://niniarghavan.niniweblog.com/
ستاره زمینی
25 شهریور 91 21:05



خودتون گلین دوست خوبم
آرسام و مامان مهرناز
25 شهریور 91 23:41
واااااای واااااااااااای وااااااااااااااااااااااای خداجونم عالییییییییییییی عالییییییییییییییییییی
انشالا همیشه به سفر و شادی
خدایا یعنی حساااااااااابی محو این خاطرات و عکسات شدما!
سمانه جونم مارو با خودتون بردی به یه سفر حسابیا!
عکسها رو بگوووووووووو
یکی از یکی قشنگتر ، مخصوصا اون عکسای خوشگل مادر و پسری
خیلی خوشحال شدم که عکستو دیدم سمانه جونم
هلااااااااااااکتونم


قربونت برم مهرنازجون یک دنیا انرژی مثبت بهم هدیه دادیا بووووووووووووووووووووووووس.

ممنون از این همه مهربونی .منم عاشق خودتو واون گل مژه فیرفیری ونازتمممممممممممم
آرسام و مامان مهرناز
25 شهریور 91 23:50
راستی عشقم 19 ماهگیتم مبااااااااارررررررررررررککککککککککک


ممنونم خاله جونی.لطفا"آقا آرسام چلونده شود
خانم ف
26 شهریور 91 10:33
سلام سمانه جون.
امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشید و در کنار هم.


ممنونم عزیزم
مامان رهام
26 شهریور 91 11:34
سلام سمانه جون خوبید عزیزم؟همیشه به سفر چه عکسای خوشگل مجلی.........19ماهگیتم مبارک محمدرهامم.............عزیزم چقد شبیه همید خوش به حالتون برعکس من و رهامببخشید دیر بهتون سر میزنم دستم مشکل پیدا کرده به سختی تایپ می کنم


سلام عزیزم.ممنون

ان شالله بلا دور باشه دوست خوبم
کیمیا
26 شهریور 91 11:36
sسلام گل پسر خوبی اقا؟
خسته نباشین حالتون خوبه؟محمد رهام جون خوبه؟راستی محمد رهام ینی چی؟؟؟؟
خوشحال میشم اگه بیاین وعکسای جدید پریناز خانوم مارو ببینین


سلام خاله جون خوش اومدین
برای معنی نامم به این قسمت از وبلاگم رجوع کنید.ممنون
عمه اریسا کوشمولو
26 شهریور 91 12:50
عزیزم من خودم کرمانج هستم ...قبلا مثل اینکه اشخونه پراز اسیاب بوده و به اسیاب خونه معروف بوده و اسیاب به کردی میشه آش به همیخاطر بهش میگن اش خونه


ممنون که بهم اطلاع دادی گلم.الان به تو ضیحات آشخونه اضافه اش میکنم.
ترکان
26 شهریور 91 13:55
سمانه جووووووووووووووووووون دلم براتون تنگ میشهراستی میدونستی آهنگ وبلاگتون محشرهههههههههههههههههههه


فدات شم من که امروز حالم گرفته اس خدا بهم صبر بده خیلیییییییییییی بهت عادت کرده بودم.

منم عاشق آهنگ غم انگیز وبت شدم دوست گلمممممممممم
مونا مامان امیرسام
26 شهریور 91 23:00
عزیزم کلی خوش گذروندی هاااا.چه پسر خوبی بودی و مامان و اذیت نکردی


بله جای شما خالییییییییی
مونا مامان امیرسام
26 شهریور 91 23:00
اااااااااااااااخی امیرسام هم از شن خوشش نمیومد و همش جیغ میزد.


از بس تمیزن نینیهامون
مونا مامان امیرسام
26 شهریور 91 23:01
قربونت برم که از پیتی نمیترسی گوگولی


خدانکنه خاله جون
مامان قند عسل
26 شهریور 91 23:18
رسیدن بخیر.عکسا خیلی قشنگ بود و خیلی هم کامل توضیح دادی.پسر گلتو ببوس.


ممنون عزیزم شماهم آرتین خان رو ببوس
خاله مریم(مامان حسام کوچولو)
27 شهریور 91 3:59
سلام خوشگل پسر. زیارت امام رضا وشمالت قبول مثل اینکه خیلی بهت خوش گذشته انشالله همیشه به سفر


سلام خاله جون،جای شما بسیارخالی خیلییییییییییییی بهم خوش گذشت
مامان رهام
27 شهریور 91 10:08
سلام سمانه جون نمی دونم چرا دستم درد می کنه دعا کن آرتروز گردن نباش شاید به خاطر کار زیاد با کامپیوتره


ان شالله که چیز مهمی نیست عزیزم شاید از خستگی ناشی از کاره هریه ربع پاشو یه ورزش کوچولو به کمر وگردن ودستهات بده عزیزم.
خاله مرمر
27 شهریور 91 14:18
همیشه به سفر عزیزم. خدا رو شکر بهتون خوش گذشت.
زیارتتون هم قبول


ممنون خاله جون
مامان رهام
27 شهریور 91 14:43
ایشاا... همیشه به سفر و خوشی




خیلی متشکر دوست جونمممممممممممم.چه جالب من اول شما رو با مونا جون اشتباه گرفتم.هورااااااااااااااا یک دوست رهام نام جدید.خوشوقتم رهام جون ومامان جون

مريم مامان آريا
27 شهریور 91 17:06
هميشه به سفر
خوشحالم بهتون خوش گذشته
ببخشيد دير سر زدم کمي گرفتار بودم


ممنونم مریم جون.خواهش میکنم گلم ،قدمتون روی چشمام
ستاره زمینی
28 شهریور 91 12:54












مامان کیان کوچولو
28 شهریور 91 14:05

آفرین به این جمع مهربوووونی


میسسسسسسسسسسسی خاله جون
مامان کیان کوچولو
28 شهریور 91 14:07
زیارت قبول .... عزیزم چه سفر پر ماجراییییی.. همشو خوندم بسیار عالی و کامل بوووود مخصوصاً اطلاعات شهرها و جاهایی که رفتین ...



ممنون عزیز دلممم مرسی که وقت گذاشتی وخوندی
مامان کیان کوچولو
28 شهریور 91 14:11
به این گل پسر چه خوش گذشته در کنار این خانواده ی پر از مهربووونی ... خدارو شکر که خوش گذشته ... آب بازی ا اا از همه با حال تر بوووود .. فقط حیف که پسرمون تو حرم عکس نداره .... اما بازم عالیه
واقعا ً آفرین سمانه جونم خیلی با حوصله ای گلم


جای شما بســـــــــــــــــــــــــیار خالی .ان شالله با کیان جون وشما بریمآب بازی.

ممنون عزیزمممممممم نظر لطفته
عمه اریسا کوشمولو
31 شهریور 91 15:02
خواهش میکنم دوست خوبم



خیلیییییییییی گُلی
مام پارسا
11 مهر 91 3:01
سمانه جون و محمد رهام جونم زیارتتون قبول باشه ایشالله....خوشحالم که بهتون خوش گذشته.... حالا ببین کی از کی گله می کنه هااااااااا ... تو که خودت از ساری گذشتی یه خبر هم به من ندادی.... قربونت برم شوخی کردم خوشحالم از اینکه انقدر خاطره های قشنگ و به یاد موندنی براتون باقی مونده....
دیدار مجددتون با جعفر خیلی جالب بود...
خانومی خیلی خوشحالم که صورت ماهتو دیدم عزیز دلم....محمد رهام جونم 19 ماهگیت با تاخیر مبارک باشه گلمممممم...
ایشالله 120 ساله بشی


سلام دوست خوبم
ای بابا اگه میدونستم اونجا دوست به این گلی داریم که از ساری نمیگذشتیم.بووووووووووووووس
ممنون بابت وقتی که برامون گذاشتی واین همه محبت ومهربونی که نثارمون کردی.