دومین قرار دوستانه ی من و فرشته های بهمن 89
سلام
من روزسه شنبه 1391/06/21همراه مامانم به یک قرار دوستانه دیگه رفتیم وجاتون خالی خیلییییییییییی هم بهمون خوش گذشت.البته من این سری کمی اذیت کردم وعلتشم این بود که من طبق روال همه پارک رفتنهام میخواستم برم پیاده روی ودو انجام بدم که مامانی مانعم شد ومنم کلافه شدم وهمه اسباب بازیهای دوستامو گرفتم واگه میخواستنشون جیغ میزدم ومیگفتم :نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه که این عمل من خیلی با عث تعجب مامانی شده بود غافل از اینکه عمل من عکس العمل قرنطینه ای بود که خودش برام درنظر گرفته بود والان هردو مون از رفتار اون روزمون پشیمونیم.
من یه همچین پسری هستم:
فعال وپرجنب وجوش که اصلا"دوست ندارم وقتی میرم به دیدار طبیعت یه گوشه بنشینم.حتی برای گرفتن عکـــــــــــــــــــــــــــس(قابل توجه مامان خانوم عکاس)
ای وااااااااااااااای مامانی همین الان توضیح دادما.
اینم یه عکس کاملا"اجباری
به به سلام کسراجووووووووووووووون.دلم برات یه ذره شده بود رفیق
اینجا من وآراد جون داشتیم با زبان شیرین وکودکانه بر سرتصاحب خودروی آراد مذاکره میکردیم.که آراد جون هی حرف وعوض میکرد وبه افقهای دور اشاره میکرد تا حواس من پرت بشه وفرار کنه.لازم به ذکره که آرادم مثل من عاشق ماشینه ولی گویا مثل من تنوع طلب نیست چون من اسباب بازیهای خودم رو انداخته بودم زمین وچشمم به ماشین آراد بود.
از این صحنه مذاکره هم مامانم وهم خاله شیرین فیلم گرفتن وهردوشون کلی قربون صدقه ی ما رفتن با این تیپ صحبت کردنمون.
آراد جون من اون دوردستها رودیدم منظورت همونجاس دیگه درسته؟؟؟؟؟؟؟حالا بگو ماشینتو میدی یا نه؟؟؟؟؟؟؟
آخجون اُتـــــــــــــــــوس(اتوبوس)
من شدیدا"به ماشین ومخصوصا"کامیون واتوبوس علاقمندم واگه توی خیابون ببینمشون با هیجان به هردوشون میگم:اُتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوس
من و ارمیا در این فکریم که آیا ماهان فسقلی هم اُتوس دوست داره ؟؟؟؟؟؟؟
ماهان تنها عضو 9ماهه وکوچکترین عضواین قرار بود.
دوستهام از راست:
تینا-آروین-ارمیا-هانا-خودم
یه عکس تکی به افتخار مامانی که حاکی از خستگی ناشی از دوندگی دور پارکه.
ای کاش از مامانی هم عکس داشتیم چون همش میدوید دنبال من چهره اش واقعا"دیدنی شده بود.
از اونجایی که هیچ بهانه ای برای فرار از ورزش منطقی نیست ومن هنوز کوشمولو ام ونمیتونم با پا برم روی دستگاه به جای پاهام از دستهای کوچولوم استفاده میکنم.مامانی نظیف شما که مشکلی نداری؟ از اینجا مستقیم توی حمامیم درسته؟
چه سی دی بزرگی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!چقدرم سیاهه!!!!!!!!!!!
مامانم میگه سی دی نیست چرخ مسگریه.حالا این مسگری چیه؟؟؟
اینجا هم همینطور.دیدید چه ورزشکار قهرمانیم؟
ببین کسرا جون این قلنبه رو بگیر وبعدشم بگو اَک.........دووووووووو............پنج وبچرخونش.
واز اونجایی که من خیلی به مامانم کمک میکنم اینجا هم خواستم باری از روی دوشش بر دارم.
کمکهای من به مامانی تا این لحظه:
جمع وجورکردن منزل-جمع کردن سفره-تلفن جواب دادن جمع آوری ذرات بیهوده از روی فرش وریختن داخل سینک-شانه زدن موهای خودم ومامانم-دستمال کشیدن سرامیکها-جاروزدن هل دادن کالسکه و...................
الان که مامانی داره برام خاطراتمو مینویسه.خسته وخواب آلوده یعنی این شکلیه
واگه پستمون طولانیتر بود ممکن بود یه همچین بلایی سر مانیتور بیاد.
پس دیگه کافیه،خدا یار ونگهدارتون