نفس مامان ،محمدرهامنفس مامان ،محمدرهام، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

محمدرهام هستی مامان وبابا

واکسن 18ماهگی

1391/5/21 21:52
نویسنده : مامان سمانه
4,934 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ودرود وتسلیت به مناسبت شهادت مولای متقیان علی(ع)

 

گل توگلدون سلام،قندتوقندون سلام ،عزیزخونه ام سلام،یکی یه دونه ام سلام

ماه من روزچهارشنبه1391/05/18که با 19ماه رمضون وضربت خوردن مولامون مصادف شده بود شما رو بریم وواکسنت رو زدیم.وقتیکه توی اتاق انتظار نشسته بودیم تا نوبتمون بشه با کنجکاوی فراوون رفتی تا ببینی علت گریه بچه ها چیه؟؟؟وقتی متوجه شدی توی اتاق واکسانیسیون چه خبره خیلی ریلکس به من وبابی گفتی بییــــم(بریم)وما بهت گفتیم تازه اومدیم کجابریم؟؟؟؟بعدش رفتی جلوی درب درمانگاه وبه ما نگاه کردی وگفتی:بییـــــــــــم وما داشتیم نگاهت میکردیم که ناگهان زدی زیر گریه وملتماسانه گفتی:بییـــــــــم.................بییــــــــــــــــــــــــم

وبابی شمارو بغل کرد وبرد بیرون تا اذیت نشی ووقتی نوبتمون شد بعد از قد ووزن وارد اتاق واکسیناسیون شدیم که شما مجدادا"نوای بییـــــــــــــــــــــــم سردادی وخانوم مسئول گفت بچه خبر نداره چه بلایی میخوام سرش بیارم.......غافل از اینکه این به اصطلاح بچه(به قول بابی:بچه نه!!!!!پسرم مَردِ،مَردِ باباشه)از همه چی با خبره!!!!!!!تعجبتعجب

واکسن

این اتفاق وقتی 2ماهه بودی هم افتاد.با این تفاوت که وقتی واکسنت رو زدی واومدیم خونه من متوجه شدم که شما عزیز دلم قطره فلج اطفال رو بالا آوردی ومن مجبور شدم مجدادا"ببرمت درمانگاه،تاواکسن خوراکیت تجدید بشه وقتی از درب درمانگاه واردشدیم زدی زیرگریه ومن بردمت بیرون وبه محض خارج شدن ساکت شدی ومجدادا"واردشدم وشما زدی زیر گریه واین مسئله که شما مکان رو یادته به من وخانوم مسئول ثابت شد.ماشاءلله به هوش سرشار پسرم.خواننده محترم ماشاءلله یادت نره!!!!!لبخندلبخند

واکسن

قربون صبر وشکیباییت برم .دل من وبابایی ریش شد وقتی اون سرسرنگهای کند ایرانی با فشار وارد دست وپات شد ومطمئن باش اگه میدونستیم حتما"با خودمون سر سرنگ خارجکی میبردیم،تا کمتر اذیت بشی وانقدر گریه نکنی که توی تاریخچه واکسن زدنات این گریه بی سابقه بود عزیز مامان.

واکسن

اینها هم آثار جنایت سرسرنگهای ایرانی

دست راست

واکسن

پای چپ

واکسن

ماهکم معمولا"همه بچه ها بعد از واکسن یک روز استراحت میکنن وراه نمیرن ولی تو بزرگمردکوچک وشکیبای من با لنگ لنگان راه رفتنت اشک مامان روحسابی در آوردی.هرچی بابابی دنبال پمادی که پزشکت تجویزکرده بود تا دردت ساکت بشه گشت پیدا نکرد ومن وبابایی شاهد درد وناله شما به هنگام نشتن وراه رفتن بودیم.گلکم حتی توی خواب هم ناله میکردی!!بمیرم الهـــــــــــــــــــــــــــــــی

خداروشکر که دیگه پروسه واکسن تا 6سالگی تمومه که خیلی غمباره بچت رو شاد وشنگول ببری درمانگاه وتب کرده ودردمند وبیحال برگردونی خونهگریهگریه

 

1391/05/18

خواب عصرگاهی فرشته مصدوم

واکسن

برای افطاررفتیم خونه پدرجون وشما کلی با دایی بازی کردی ودل همه رو با راه رفتنت کباب کردی.وبا اون پای دردمندت صندلهای مامی جونم پوشیدی وقدم زدی.الهی مامان دورت بگرده.

واکسن

1391/05/19

الهی فدات شم نفس مامان.ببین چطوری از دستهای نازت به عنوان کمک در راه رفتن استفاده میکردی.

واکسن

 

واکسن

بمیرم برات گل من،که درد توی چهره معصومت موج میزنه!!!

واکسن

 

واکسن

یکی از شعرهای معروفمون که توی این 2-3روز خیلی برات خوندم:

الهی فدات شم

فدای چشات شم

پسمل قشنگم

لپتو بِکشم

عزیزمادر

همه چیز مادر

واکسن

نتیجه گیری واکسنی:

بهترین واکسن:یک سالگی

بدترین واکسن:چهارماهگی

غمبار ترین واکسن:هجده ماهگی

 واکسن

خدایا شکرت که پسرنازم الان خوبه

خدایا شکرت که به لطف این واکسنها پسرم در امنیت سلامت بیشتری قرار میگیره.

خدایا شکرت که فرزند بردباری نصیبم کردی .وبی شک صبر پسرم آثار سوره والعصرِ که در بارداریم میخوندم .

با آرزوی سلامت روز افزون برای همه فرشته های روی زمین.

واکسن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (45)

مام پارسا
21 مرداد 91 17:57
الهی فدای پاهای کوچولوت بشم که اوف شدند.
واقعاً که خیلی مردی جیگرررررررررررررررررر
راستی 18 ماهگیت مبارک باشه عسلممممممم


ممنونم خاله جون
مامان محمد و ساقی
21 مرداد 91 18:19
سلام میشه بیاین به ساقی که تو یه مسابقه شرکت کرده رای بدین.


چشم حتما"
شقایق.مامان حباب
21 مرداد 91 20:06
عزیز خاله، محمد رهام جونم قربون قوی بودنت بشم...
دیگه تموم شد...


خدانکنه خاله جونم
شقایق.مامان حباب
21 مرداد 91 20:36
دوست خوبم خیلی خیلی ممنونم که راهنماییم کردی...
حتما به توصیه هات عمل میکنم...
سمانه جون خیلی دوست دارم بیشتر باهات آشنا بشم...


خواهش میکنم عزیزم.منم همینطور گلم
شقایق.مامان حباب
21 مرداد 91 20:59
خصوصی داری گلم.............


اکی.....ممنون
مامان محمد و ساقی
21 مرداد 91 21:30
سلام گلم.وای سمانه جون دلم ریش شد.منو یاد ساقی انداختی.راست میگی بچه رو شاد و شنگول می بریم و گریون همراه با درد میاریم خونه.
دلم سوخت براش.
ولی خوب دیگه راحت شدی تا موقع مدرسه.


بله میناجون همینش خیلی غم انگیزه.ولی خداروشکر چندسالی راحت شد عسیسم.
ترکان
22 مرداد 91 0:48
الهیییییییییییمحمد رهام جون نبینم ساکت و بی حالی زود عکس های خنده هاتو بذار که دلمون طاقت ناراحتیتو نداره


چشم خاله جون
شقایق.مامان حباب
22 مرداد 91 11:55
سلام سمانه جون
ممنون که جوابمو دادی.........
میگم پس چرا رفتی تو اون بیمارستان......
زیاد که نزدیک نیست؟


من برای 21بهمن توی بیمارستان عرفان وقت سزارین داشتم که پسملی عجله کرد و15طبیعی متولد شد.خب اون بیمارستان رو دکترم تاییدکرد وگفت حالا که قرار طبیعی زایمان کنی وروحیتم حساسه برو اقبال که ماماهاش مهربونن وخداییشم همه پرسنلش ماه بودن.بدترینشون دکتر خودم بودهههههههههه.
توی انتخاب بیمارستان برام مسافت ملاک نبود.امکانات وتمیزی وپرسنل مهم بود که عالییییییییی بودن.درضمن دورم نیست یه ربع فاصله داریم
ilijoon
22 مرداد 91 15:27
قربونت برم عزيزم كه انقده باهوشي واز همه چيز باخبر يودي


خدانکنه خاله جون
ilijoon
22 مرداد 91 15:32
ماشاللههههههههههههههه به هوش پسري كه از دوران نوزادي بوده
ilijoon
22 مرداد 91 15:33
بميرم برات كه انقده اذيت شدي
ilijoon
22 مرداد 91 15:36
آفرين به پسري كه پروژه واكسن زدنهاش رو با شكيبايي به پايان رسوند


مرسی خاله جون
ilijoon
22 مرداد 91 15:37
خوابهاي خوش ببيني نازنينم
ilijoon
22 مرداد 91 15:39
به به چه صندلهاي كوچولويي قربون پاهاي كوچولوت بشم
ilijoon
22 مرداد 91 15:41
چه نتيجه گيري جالبي بود
نمره اتمام پروژه براي مامان جون 20
پس به افتخار ماماني


وای ممنون دوستم.خیلی وقت بود 20نگرفته بودم
ilijoon
22 مرداد 91 15:41
ان شاالله هميشه وهمه جا موفق باشيد


ممنون ماهم برای شما آرزوی سلامتی وتوفیق روز افزون داریم دوست مهربونم
بابا عليرضا
22 مرداد 91 16:21
آقا محمد رهامه پهلوون ايرانه الهي هميشه سالم و سرحال باشي بابايي فداي اون استقامت و توانت بشه
عمه ی اریسا کوشمولو
22 مرداد 91 16:23
ااااااخ عسیسم ناااازی که واکسن زدی
عمه ی اریسا کوشمولو
22 مرداد 91 16:51
لینک شدید با افتخاااااار محمد رهام جونه خاله


ممنونم عزیزم شماهم لینک شدید
مامان سونیا
22 مرداد 91 17:35
الهی الهی فدات بشه خاله با اون پای درد کنت پاشدی راه رفتی خاله
مامان محمد و ساقی
22 مرداد 91 23:29
سلام.ممنون سمانه جون.از این که دوست کدبانویی مثل تو دارم خیلی خوشحالم.


فدای تو کدبانو کجابود دوستم خجالتم نده...
نایسل جون
22 مرداد 91 23:43
آخی عزیز دل خاله چه دردی کشیده بچه
نایسل جون
22 مرداد 91 23:44
بمیرمم برای دردتتتت


خدانکنه خاله جون
نایسل جون
22 مرداد 91 23:44
مامان قند عسل
23 مرداد 91 0:29
ماشالله به این پسر باهوش و پهلوان.
مامان قند عسل
23 مرداد 91 0:32
دوست دارم بسشتر آشنا بشیم.شما تهرانید؟ من اصفهانم.کاش نزدیک بودیم.دلم یه دوست غیر مجازی جدید و خوب مثل شما میخواد.


منم دوست دارم از نزدیک شما روببینم وبیشتر باهاتون آشنا شم ولی امان از این فاصله هاااااااااااااا.

بله عزیزم ماتهرانیم.اومدی تهران درخدمتیم
شقایق.مامان حباب
23 مرداد 91 12:24
مامان قند عسل
23 مرداد 91 16:06
حتما.شما هم از این طرفا اومدین حتما به ما سر بزنین.


چشم ممنون از محبتت
نایسل جون
23 مرداد 91 17:32
مرسی عزیزم واسه حرفات اره راست میگی باید رزیم بگیرم باشه خوشگلم مرسی
رزاز
23 مرداد 91 18:07
مامان پوريا پهلووون كوچولو
23 مرداد 91 19:18
محمد رهام عزيز خاله بزرگ ميشي يادت ميره اووووخ


مرسی خاله جون
مريم مامان آريا
23 مرداد 91 19:35
آخي طفلک
خدا رو شکر تموم شد
ولي براي آريا واکسن 6 ماهگي بدترين واکسن بود. خداروشکر تا شش سالگي ديگه ندارن


واکنش بچه ها متفاوته.گل من توی چهارماهگی همراه واکسن یه ویروس دیگه هم وارد بدنش شد که دکتر گفت احتمالا" از آلودگی دست تزریق کننده بوده.خداروشکر که چند سالی راحتن.
ستاره زمینی
24 مرداد 91 23:31
اخی عزیزم خاله جون دیگه تا 6 سالگی انشالا راحتی از دست واکسن درد دار ولی به سود خودت.
ماشالا به گل پسری بزرگ مرد کوچک.


ممنون خاله جون
مامان رهام
25 مرداد 91 11:17
سلام سمانه جون خدارو شکر که این واکسنای لعنتی تموم شدن الهی بمیرم براش که می دونسته می خوان چیکارش کنن


سلام عزیزم...آره والا
مامان رهام
25 مرداد 91 11:18
تاپ شلوارکش خیلی بهش میاد


ممنون خاله جونی
آرسام و مامان مهرناز
25 مرداد 91 21:46
سلام جیگرخاله یه مدت نبودم من، چه بلایی سرت اومده نانازم؟!! آخی الهی بمیرم که مصدومت کردن با اون سرنگهای به درد نخورشون واقعا
مواظب خودت باش خاله جون،تو پسرقوی هستی
*:


ممنون خاله جونم*:
آرسام و مامان مهرناز
25 مرداد 91 21:47
راستی آرسام هم تازه آپ شده، بیاین پیشمون


چشم اومدیم به سرعت برق وباد
مامان محمد و ساقی
25 مرداد 91 22:37
ممنون از حضور همیشگیت


وظیفمه دوست جون
مامان محمد فاضل
25 مرداد 91 23:20
ای جان.....
مامان مجتبی ومحمدرضاومهدیار
26 مرداد 91 11:11
قند عسلممممممممممممممممممممممممممم
مامان مجتبی ومحمدرضاومهدیار
26 مرداد 91 11:13



چه کامنت خوشگلی ممنون خاله جون
مامان مجتبی ومحمدرضاومهدیار
26 مرداد 91 11:13
قربون خالهههههههههههههههههههههههههههههه


مرسی خاله مهربون.گل پسرا رو ببوس.
مامان کیان کوچولو
28 مرداد 91 16:32
عززیزم جونم دلم سوخت..... امروز باز از کیان واسه زردی خون گرفتن.... حالا میفهمم چی میکشی سمانه جون....
الهه مامان روشا جون
2 شهریور 91 23:48
سلام.خیلی دلم واستون تنگ شده بود.
مبارک باشه به سلامتی واکسن 18 ماهگی قهرمان کوچولو هم زدید.
خیلی دلم واسش سوخت که داشت لنگ لنگان قدم ورمیداشت.
از لان احساس وحشت کردم .ایشالا خدا کمک همه کنه.
محمد رهام جون آفرین به صبر و شجاعتت خاله جوننننننننن


سلام ماهم دلتنگتون بودیم.نه عزیزم نترس انقدر که ما فکرمیکردیم ترسناک نبود ولی جگر کباب کن بود
sana
5 شهریور 91 19:25
عزیــــــــــــــــزم