نفس مامان ،محمدرهامنفس مامان ،محمدرهام، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

محمدرهام هستی مامان وبابا

ویروس لعنتی

1391/8/15 19:54
نویسنده : مامان سمانه
2,472 بازدید
اشتراک گذاری

زیباساز وبلاگ

سلام سلام صدتا سلام،هزاروسیصدتا سلام

 

خوشگل مامان دوهفته ای بود با بیماری دست وپنجه نرم میکردی واین بی حوصلگی باعث شد تا آپ کردن وبت به تا خیر بیفته.

ماه من روز دوشنبه 1391/08/01که قصد داشتیم یه کیک توپ بپزیم وبرای عرض تبریک بریم خدمت مامی جون شما مریض شدی وبه جای تولد رفتیم مطب دکترت و به جای کیک سوپ خوردیم.البته مامی جونم سرما خورده بود وهمزمان با شما ایشونم تحت ویزیت بودن خلاصه این روزهاگذشت تا یکشنبه که شما دچار بیرون روی هم شدی ودرست در روزهایی که منتظر بهبودت بودم حالم رو اساسی گرفتی وجگرم رو کباب کردی آخه عمر من تو بگو !!پسرک نو پایی که همش در حال جنب وجوشه وهیچی هم نمیخوره مگه چقدر توان داره که این همه درد بکشه؟؟؟؟؟؟

از روز دوشنبه 1391/08/09هم شدی یه نینی مظلوم که حتی حال صحبت کردن هم نداشت منم که حسابی به هم ریخته بودم  وداغون ِداغون بودم وبا دکترت تماس گرفتم وگفت :مشکلی نیست وخودش خوب میشه ولی من رجوع کردم به طب سنتی وبهت آب سیب وموز ونشاسته سیب زمینی و... خوروندم(واقعا با زور بهت میدادم الهی بمیرم برات نفسم)وخداروشکر تا روز سه شنبه اسهالت کاملا خوب شد وخوشحال وخندان خوابیدیم وصبح چهارشنبه ساعت 6:45با گریه شما بیدار شدیم وبغلت کردم وبهت عرق نعنا ونبات دادم  چون فکر میکردم دلت درد گرفته که اونطوری گریه میکردی ولی در عرض 5دقیقه تبدیل شدی به یه گوله آتیش .واااااااااااااااااای خدای من دیگه تب چرا؟؟؟؟؟؟این سوالی بود که داشت مخم رو میترکوند.بابایی رفت قطره خرید وبهت دادم ولی هیچ فایده ای نداشت پاشویه هم کاملا بی اثر بود آب سیب هم که اطبا طب سنتی برای تب سفارش میکنن روت اثر نداشت وتنها راهی که به ذهنم رسید اب بازی بود .یک ساعتی توی وان نشوندمت تا اینکه تبت کمی اومد پایین وخوابیدی ساعت یک ظهر دوباره به طرز وحشتناکی تب کردی وبرات شیاف پانادل گذاشتم ودقایقی طول نکشید که دفع کردی منم فقط گریه میکردم.خدایا چیکار کنم ؟؟؟دوباره شیاف بذارم ؟؟؟؟زیاد نشه وبچم دچار مسمومیت دارویی نشه وهزار تا فکر دیگه که داشت دیوونم میکرد .

کلی روی خودم کار کردم  که اشکامو کنترل کنم وبه دوست گلم که پزشکه زنگ بزنم ولی فقط در حد سلام وعلیک آروم بودم ومجدادا زدم زیر گریه وفرنوش جونم کلی دلداریم داد وگفت اشکالی نداره ومیتونم دوباره برات استفاده کنم ومنم کلی آروم شدم وساعت 2ظهرتبت کاملا کنترل شد وتا ساعت 8شب که رفتیم دکتر مشکلی نداشتی .دکترت بعد از معاینه کامل گفت که تو مشکلی نداری واحتمالا دچار تب ویروسی شدی که سه روز ادامه خواهد داشت .خیلییییییییییی شبها وروزهای سختی بود که امیدوارم هیچ وقت تکرار نشن ماه من.

فرنوش گلم تو فرشته ای بودی که توی بدترین لحظه عمرم به دادم رسیدی ان شالله ایلیای نازت همیشه سلامت وشاد باشه.یک دنیا ممنون دوست مهربون وگلم

خدایا همه فرشته ها رو درپناه خودت محافظت کن آمیـــــــــــــــــــــــــــــــن

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

مامان کیان کوچولو
15 آبان 91 23:06
آخ جووووووون اول شدم
مامان کیان کوچولو
15 آبان 91 23:10
الهی بگردم خاله چقدر این پست ناراحت کننده اس ....
طفلی این شاه پسر ..سمانه جونم چی کشیدی ؟؟؟؟ خیلی سخته... اما خدارو شکر که به خیر گذشت ....
چرا زودتر نرفتی دکتر عزیزم .... بازم خوب فکرت کار کرده من که هول میشم این جور وقتااااا


دکتر خودش 8شب میومد ومن به هیچ دکتری اعتماد ندارم آخه دکی خودش خیلیییییییی دلسوزه وتا واقعا لازم نباشه دارو نمیده،به قول فرنوش جونم دیگه آب دیده شدیم خواهر
مامان قند عسل
16 آبان 91 0:44
انشااله هیچ بچهای مریض نشه.خیلییی سخته. خدا رو شکر که رهام جون خوب شدودلمون تنگ شده بود.عزیزم خصوصی داری.


ان شالله
مامان قند عسل
16 آبان 91 0:45
وای یادم رفت خصوصی کنم گلم.تایید نکن.


باشه گلم خیالت راحت
♥ الهه مامان روشا جون♥
16 آبان 91 1:23
سلام سمانه جون.خیلی پست ناراحت کننده ای بود ولی الحمدلله به خیر گذشت.
امیدوارم همیشه آقا محمد رهام سلامت باشه و شاد باشه تا شماها هم با دیدنش انرژی بگیرید.


سلام عزیزم ممنون بابت دعای بینظیرت
مونا مامان امیرسام
16 آبان 91 1:50
سلاااااااام دوستم.فکر میکردم پسر گلمون بهتر شده.
واای واقعا خیلی سختی کشیدید.امیدوارم دیگه پیش نیاد


سلام عزیزم ،ممنون از دعای قشنگت
مامان رهام
16 آبان 91 10:56
سلام عزیزم .......
واااااااای خیلی ناراحت شدم الهی بمیرم حالا الان خوبه دیگه؟
رهامم پارسال همین طوری شد طوری که منم بغل دستش افتادم جفتمون مریض شدیم منم همش گریه می کردم طفلی هیچی نمیخورد.چقد بده که مریض میشن این فرشته های زمینی


سلام گلم
بله عزیزم طبق پیش بینی دکی جون جمعه تبش قطع شد ولی خودم هنوز روبه راه نشدم چشمام وتمام بدنم درد میکنه.خدا کنه هیچ بچه ای هیچ وقت مریض نشه
مامان محمد و ساقی
16 آبان 91 12:33
وای سمانه جون چی کشیدی.خودت الان خوبی؟
آخه وقتی بچه ها مریض میشن مامانای بیچاره از پا در میان
میدونم خیلی سخته مخصوصا" تب و اسهال
تا بچه جون میگیره مریض میشه
امیدوارم محمد رهام گلم الان خوب باشه و هیچ وقت هیچ بچه های مریض نشه.
آمیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن


ممنون مینا جون راستش نه خودم خوب نیستم انقدر گریه کردم چشمام وتمام بدنم درد میکنه دوست جون.

الهی آمیــــــــــــــــــــــــــن

عمه اریسا کوشمولو
16 آبان 91 15:51
ای وای الهی بمیرم خاله جون من کلا خیلی درگیرم اینجارو ندیده بودم ببخشید عزیزم
خداروشکر الان خوب عزیزدلم دیگه از دیجی شدنت معلومه
انشالله همیشه سالم و شاد باشی عزیزم


خدانکنه خاله جون.ممنون از دعای قشنگت
عمه اریسا کوشمولو
16 آبان 91 15:52
خصوصی
شقایق(مامان محمد ارشان)
16 آبان 91 16:44
جون دلم خاله چرا مریض شدی فدات شم؟
ایشالا این ویروس بمیره


خدانکنه خاله جون

بمیره بمیره ان شالله زودتر بمیره
مامان پوريا پهلووون كوچولو
16 آبان 91 19:26
سلام عزيزم رهام جوون الان بهترن؟فصل سرما هستو اين ويروساي لعنتي واقعا نگران كننده هست
مواظب كوچولوي ما باشيد خاله


سلام عزیزم خدارو هزار مرتبه شکر خوبه.

به روی جفت چشام دوست مهربونم
مامان ایلیا
9 آذر 91 2:05
وای سمانه جان عزیزم من کاری نکردم.خدا را شکر که محمد رهام گلمون حالش خوب شد.

محمد رهام گلم عزیز دل خاله اینو بدون که مامانت مهربون ترین مامان دنیاست.همیشه همیشه قدرشو بدون

امیدوارم در کنار همدیگه همیشه همیشه شاد و سلامت باشید.


چرا کاری نکردی گلم ؟؟؟بزرگترین لطفو در حقم کردی ونجاتم دادی