نفس مامان ،محمدرهامنفس مامان ،محمدرهام، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

محمدرهام هستی مامان وبابا

عمرگران

1391/5/26 12:03
نویسنده : مامان سمانه
1,965 بازدید
اشتراک گذاری

1391/05/24

سلام

امروز روز پر مخاطره ای داشتیم صبح با مامانی آماده شدیم تا همراه چند تا از دوستامون (محمدمهدی ومامانش عمرعسل ومامانش عمرگرانوامیرطاها ومامانشعمرگران)بریم کیدز لند وچندساعتی از محیط شاد اونجا لذت ببریم .عمرگراناین شد که من ومامانی رفتیم آریاشهر وبابایی اومد دنبالمون وراهی شدیم1 وتوی میدون تجریش بودیم که خاله مرضیه مامان محمدمهدی زنگ زد1 وگفت :کیدزلند پلمب شده وما از همونجا دورزدیم وبرگشتیم.و من ومامان وبابام یک دنیا از خاله مرضیه بابت تماس به موقعش متشکریم.1

بابایی خوبم با وجود روزه بودن وگرمای هوا1 ما رو مجدادا"تا آریاشهر همراهی کرد ورفت سرکارش ومن  برای چهارمین بار درزندگی شیرینم سوار اتوبوس شدم و مشغول تماشای خیابونها یا شایدم درانتظار مکانی که مامانی خیلی ازش تعریف کرده بود.1

عمرگران

درراستای قولی که مامان سمانه به من داده بود تصمیم گرفت من رو ببره شهربازی نزدیک خونمون1 که از قضا اونجاهم تعطیل بود وما خسته 1ونا امید رفتیم خونه پدرجون وبا پدرجون ومامی جون راهی سعادت آباد شدیم وخلاصه جاتون خالی کلی تهرانگردی کردیم اونم بی نتیجه.1

 

عمرگران میگذرد خواهی نخواهی     سعی برآن کن نرود رو به تباهی

من که کلی خسته شده بودم توی ماشین پدرجون کل مسیر رو خوابیدم.وقتی مامان داشت ازم عکس میگرفت یاد پارسال افتاد که توی ماه رمضون برای خاله سارا میرفتیم خرید جهیزیه ومن هروقت خسته میشدم همینطوری توی ماشین پدرجون میخوابیدم.یاد روزهای توپلی من،یادروزهایی که همه فروشنده ها عاشقم میشدن ومیپرسیدن که من عروسم یا دوماد؟؟؟؟هنوزم گاهی از مامانم میپرسن که من دخترم یا پسر آخه چرا؟؟؟؟؟؟1

 

این عکس توی ماشین پدرجونمه.تعجب نکنید!!!!!!بالشت زیرسرم حاصل عشق ومهر مامی جون مهربونمه که فکر همه جارو میکنه ومن خیلی دوستش دارم.1

عمرگران

 

عمرگران

 

وحالا 373روز پیش یعنی 1390/05/16درحالیکه چند ساعتی ازواکسن 6ماهگیم میگذشت.(جای واکسنمم روی پام معلومه وووووویییییی)

عمرگران

 

عمرگران

دیدین چقدر توپل بودم مامانم دوست داره من الانم اینطوری باشم ولی من در راستای حفظ اندام هیچی نمیخورم ومامانی از دستم حرص میخوره.

خدایار ونگهدارتون1

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (31)

شقایق.مامان حباب
26 مرداد 91 11:37
ای جونم... خاله تپلی هم خیلی نازت میکنه... اگه یکم تپلی بشب بد نیستا جوجو...
هرچند همینطوری خوردنی هستی ناز پسری


خاله جون اصرار نکنید من روی رژیمم مصمم
شقایق.مامان حباب
26 مرداد 91 12:35
دوست گلم پیشنهاد خوبی بهم دادی اما راستش من بلذ نیستم... واسه همین تاریخ همه خاطراتم و بالای پستام میذارم...
بابا عليرضا
26 مرداد 91 13:08
مامي و بابي براي شاد كردن يكي يدونشون هر كاري ميكنند
مامان محمد و ساقی
26 مرداد 91 13:28
سلام عزیزم.آخی چرا به در بسته میخوردید؟
ایشا... در رحمت خدا به روتون باز باشه همیشه.
چه عکسهای نازی.ما هم بالش میزاریم تا بچه ها بخوابن.ماشا... چه تپل بود.نمیدونم چرا بزرگتر میشن لاغر میشن؟
خوش باشید دوستان من


سلام دوست خوبم ممنون از حضورپرمهرت
شقایق.مامان حباب
26 مرداد 91 17:19
خاله جونی مرسی که کمکمون کردی...
تاریخ نوشته های وبلاگ ارشانمو درست کردم



خواهش میکنم عزیزم منم میبوسمت
پدربزرگ ارغوونی
26 مرداد 91 23:49
سلام ودرودی به مثابه حباب های زیبایی که بر نگاره محمد جان نقش زندگی می انگارند وشکوه جبروت را در ماه پر فیض بدرقه راهتان می کنند ، بله عکسا جای خود دارند ومطلبی که مامان محمد جان نوشته اند زیبا وکمال عکسا را دو چندان می کند وبیشتر اینکه عکسایی که زیبا ترین لحظات را به نمایش می ذارن دست مامان گلت درد نکنه محمد آقا وبالاخره دست آخر شعر زیبایی که هشدارر وبیدار باش می دهد به بزرگتر ها تا مواظب این ساعات زندگی خود باشند تا عمر به بطالت نگذرد وخود را تباه نکنند ..انشا.. در سایه پر مهر بابا ومامان عمرتان گرانسنگ وپرمایه باشد .
هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.."پدر"


سلام پدرجون.طاعاتتون قبول حق.ممنون از حضورگرمتون وجملات پرمحبتتون که زیبنده خاطرات گل پسرم هستن.خداحافظ شما وخانواده محترمتون باشه ان شالله
سعیده
27 مرداد 91 2:25
واییییییییییییییی نترکی تو توپک

به مامان گلت بگو هر روززززززززززززززززز برات صدقه بزاره کنار.

وای تپلووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو


ممنون خاله جون.الان که دیگه لاغر شدم.
مامان محمد و ساقی
27 مرداد 91 15:02
سلام دوست خوبم.فردا رای گیری مسابقه کودک خواب آلود به مدت دو روز شروع میشه.
میشه بیاین به ساقی که شماره 8 هست رای بدین؟ممنون از شما
این هم لینکش
http://koodakeman91.niniweblog.com/cat44.php


دراولین ساعت شنبه به ساقی خانوم رای دادم الهی که برنده شه
ترکان
28 مرداد 91 0:18
محمد رهام جون داشتیم که بی خبر آپ کنیایشالا یه دفعه دیگه میری شهربازی و بهت کلی خوش میگذرهمن موندم که مامانت 373 روز پیش چرا هیچ اقدامی در راستای خوردنت انجام ندادهدر ضمن به مامانت بگو یه سری هم به وبلاگه بنده ی حقیر بزنه دلم براش تنگ شده


سرم خیلی شلوغ بود گلم همین الان با سرعت نور اومدیم خونتون
مامان محمد فاضل
28 مرداد 91 9:25
دوسش دارم


ممنون عزیزم
سپیده
28 مرداد 91 11:32
سلام. عید شما مبارک. با تشکر از رای شما.


خواهش میکنم عزیزم
مامان محمد و ساقی
28 مرداد 91 11:46
ممنونم که به ساقی رای دادی


وظیفمه گلم
مامان مجتبی ومحمدرضاومهدیار
28 مرداد 91 14:44
افرین به این مامان مهربونننننننننننننننننننننننننننننننننن


شرمنده نفرمایــــــــــــــــــــید
مامان مجتبی ومحمدرضاومهدیار
28 مرداد 91 14:47
عید سعید فطر برشمادوست مهربونم مبارک
خاله مرمر
28 مرداد 91 15:49
ای جان چه ناناز خوابیده الهی بگردم بچم از بس بی نتیجه اینور و اونور رفت خسته شده.
مامان کیان کوچولو
28 مرداد 91 16:39
عزیزم سلام .... روزای سختی رو میگذرونم بیخوابی .. بد حالی خودم اصلا فکر نمی کردم اینجوری باشه... کمبود وقت ... واااااااااااااااااای .. به چی برسونم اخه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تو هم همینجوریر بودی ...؟؟؟؟ تازه همه هم کمکم میکنن ... کم آوردم سمانه جونم .....
مامان کیان کوچولو
28 مرداد 91 16:41
به به چه پسر گلی و چه آبی خوشرنگی....


ممنون عزیزم چشمات خوشگل میبینه
نایسل جون
28 مرداد 91 17:12
خاله فداش شه الهی.... تپلی مپلی خوب نیستا بعد مثه من میشه بزار هر چی دوست داره بخوره بهتره اینجوری خوشگلممم ایشالا بعد ماه رمضونی همه جا بازه
مامان سانلی
28 مرداد 91 18:01
وای خاله قربون دست و پاهای توپولیت بره عزیز دلم. دلم نی نی توپولی خواست بچلونمش


ممنون از نظرپرمحبتت خاله جون
شقایق.مامان حباب
29 مرداد 91 13:51
عید فطر به شما و نینی گلتون مبارک
مامان محمد و ساقی
29 مرداد 91 21:03
عیدت مبارک عزیزم.
خاله مرمر
31 مرداد 91 12:15
سلام عیدتون مبارک شرمندم که نمیتونم رمز بدم امیدوارم ببخشید


سلام عید شماهم مبارک.این حرفها چیه عزیزم شما مختارید
مامان رهام
31 مرداد 91 12:25
سلام سمانه جونم خوبید عزیزم...........هزار ماشاله چقد عسل بوده الانم هست ولی قبلا مثل رهام من تپلی بوده عروسک


سلام عزیزم ممنون از حضور پر مهرت
ilijoon
31 مرداد 91 17:08
اي واي عزيزم كلي تهرانگري كردي
دور تهران در يك روز توسط ايرانگرد كوچك محمد رهام


چه تعبیر قشنگی،ممنون خاله جون
ilijoon
31 مرداد 91 17:09
قربونت برم عزيزم چقده ناز خوابيدي به به چه ماشين مجهزي داره پدر جونت


خاله جون پدرجون ومامی جون عاشقمن وهمه تجهیزات رو برای راحتی من فراهم میکنن.
ilijoon
31 مرداد 91 17:11
اي جانممممممممممم چقده ماه وكوچولو بودي توپولوي نازنينم
ilijoon
31 مرداد 91 17:12
خاله جون اندامتو حفظ كن چون چاقي زياد رو بورس نيست عروس خانوم اندام الانت رو ميپسنده


چشم خاله
ilijoon
31 مرداد 91 17:12
مام پارسا
2 شهریور 91 4:07
اوففففففففففففففففففففففف خدا چقدر خوردنی بودی محمد رهام جون.
الهه مامان روشا جون
2 شهریور 91 23:51
به به همیشه به تهران گردیییییییییییییییی
ماشالا خیلی تپل بودی خاله جون.عاشقت شدم.البته الانم خیلی خوشمزه ای ولی از بس همتون شیطنت می کنید و بالا و پایین می پرید از 8 9 ماهگی به این ور گوشتاتون آب میشه.


مرسی خاله جونم.روشا عسلی رو ببوسین
عمه ی اریسا کوشمولو
17 شهریور 91 11:40
عزیزززززززززززز دلمیییییییییی


فدای توووووووووووووووووووووو