نفس مامان ،محمدرهامنفس مامان ،محمدرهام، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

محمدرهام هستی مامان وبابا

اتفاقات مهم شهریور1390

1390/11/7 1:32
نویسنده : مامان سمانه
1,931 بازدید
اشتراک گذاری

این عکسها در تاریخ1390/06/04توسط بابایی گرفته شده:

بابایی لطفادوربینو بده من

1390/06/04

چرا..........واقعا چرا.........چرانمیدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟

1390/06/04

سرمای ناگهانی تابستانی :

درتاریخ1390/06/06ناگهان هوای گرم تابستانی ،سردوزمستانی شدومن لباسهای گرمم وپوشیدم.

1390/06/07

1390/06/07

1390/06/07

مامان سمانه پتوی منو تبدیل به قنداق فرنگی کردوتنم کرد.

خدای بزرگ این تاچند ماه پیش برام بزرگ بود ولی حالا.................................

1390/06/08

مامانی بگیر منو دارم سر میخورم.

1390/06/081390/06/08حمام درروز سرد تابستانی:

من دریک روز سرد تابستانی رفتم حمام وروسریسرم کردم.

دخترم بودم خوشجل بودما.

1390/06/08

وحالاست که یه چرت کوچولو خیلی میچسبه!!!!!!!!!!!!!!

1390/06/08

1390/06/09

صبح مامانی بیدارشده بود وعاشق فیگور خواب من وپاهای به هم گره خوردم شده بود.

1390/06/09

سومین وچهارمین مروارید من:

مامانم خیلی ناراحته وداره کلی غصه میخوره چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چون یادش رفته تاریخ جوونه زدن سومین دندونم رو بنویسه،اشکال نداره مامان گلم همین که ماهشو میدونی کافیه.لطفا بخند.

1390/06/09روزیه که چهارمین مروارید روبه دهانم دعوت کردم.

اینم نشانه های خارش شدید لثه من در لحظات رویش چهارمین دندونم.

من وبازی با دندونگیر

130/06/09

1390/06/09

مامان نه این دندون گیر معمولی ونه دندون گیر ژله ای هیچ کدوم جواب نمیده میشه یه دندون گیر دیگه بدین لطفا؟؟؟؟؟؟؟؟؟این اسمش چیه مامان؟؟؟؟؟؟؟؟استخوان ببئ..........جالبه بده تستش کنم !!!!

1390/06/09

فکرکنم بهتر باشه!!!!!!!!!!طعمم داره.........

1390/06/09مامانی خوشحالم فکر کنم دندونم داره جوونه میزنه هوراااااااااااااااااااااااا

خدا جون برای تمام آفریده هات ممنونم این ببئ همه اعضاش برای آدما مفیده شکرت خدا ی مهربون.

1390/06/09

عجایب محمد رهامی:

دندون سوم وچهارم من برخلاف اکثربچه ها که خرگوشیهای فک بالاشونه،دندونای پیشم بودن.

یعنی اول همسایه های خرگوشیها رودعوت کردم تا تنوع ایجاد کنم.خنده

من پسری 4دندونه هستم.

دومین پیرایش من:

باز من خواب بودم ومامان سمانم باقیچی افتاد به جون موهای من.

مامانی وقتی بیدار شدم منوبرد جلوی اینه وگفت:ببین تاج سرم توخواب تکون خوردی ومجبورشدم جلوی موهاتو خیلی کوتاه کنم.حالا چطوری عروسی خاله سارا موهاتو فشن کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اولین دست زدنم:

من درتاریخ1390/06/29بین ساعات 22الی23بود که ناگهان دست زدم وبا هیجان شدید مامانم مواجه شدم.

پس چرا وقتی مامان دست میزنه و میخوونه

دست دست دست عروسی خالس

من بغلش نمیکنم وفشارش نمیدم وبوسش نمیکنم ،یعنی منم باید این کارارو انجام بدم؟؟؟متفکر

خدای مهربون تمام نعمتهاتو شاکرم.

شکر

 

 


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)