نفس مامان ،محمدرهامنفس مامان ،محمدرهام، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

محمدرهام هستی مامان وبابا

اولین محرم زمینی شدنم

1390/11/16 19:18
نویسنده : مامان سمانه
2,257 بازدید
اشتراک گذاری

اولین اتوبوس ومترو سواری:

من در تاریخ1390/09/03برای اولین بار سوار اتوبوس های مترو صادقیه وسپس متروشدم وتا علم وصنعت دل مسافرهای اون واگن رو شاد وسرشون رو گرم کردم.

مقصد نهایی ما منزل لیلا خانوم دوست زماغن دانش گاه مامانم بود که عروس شده بود ومامحض تبریک رفته بودیم خونشون.من 2تا دوست جدید پیدا کردم که اسمای نازشون ستایش وپرنیا بود که هردوشونم ازمن بزرگتر بودن

من وستایش جون

1390/09/03

1390/09/05

من از پایان هفت ماهگی میتونم بدون تکیه گاه بشینم البته گه گداری هم از خستگی ولو میشم ولی چون قراره مرد بزرگ وقوی وپهلوانی بشم و نشون بدم که اسم رهام پهلوان رومه سعی میکنم کمتر اشک بریزم واطرافیانم که منتظر جیغ ودادمن هستن غافلگیر میشن وقربون صدقه ام میرن که خیلی هم کیف داره.

درتاریخ پنجم آذرحدودای ساعت 20:45تونستم استقامت دستا وزانوهامو بالا ببرم وحدود 2متری رو چهاردست وپا رفتم ومامانی مجدادا با جیغ وبوس وهورا والبته مقدار زیادی فشار ازم استقبال کرد.

وقتی استقامتم بیشتر شه تلا فی میکنم مامانی،ببینم خوشت میاد.کلافه

اولین روزاز اولین محرم عمرم:

دربامداد ششم آذر که مصادف با اولین روز محرم بود حدودای ساعت 00:53خودم برای اولین بار از حالت چهار دست وپا تونستم بشینم.

همایش شیر خوارگان حسینی:

روز یازدهم آذر صبح زود من ومامان وبابا ومامی جون بیدار شدیم ورفتیم یه جای دور والبته خیلی بزرگبه نام مصلی تهران ومامانی لباسایی که چند روز پیش برام خریده بود وتنم کرد وگفت :

فرشته من امروز تمام فرشته های ایران زمین از طرف امام حسین وعلی اصغر دعوتنامه دارن تا یه لباس واحد بپوشن ویه ذره ای از معصومیت این کودک شهیدرو به تصویر بکشن.

فرشته من این لباس وتنت میکنم واز علی اصغر امام حسین میخوام که همیشه یار ومراقبت باشه.

وقتی رسیدیم اونجا یه عالمهنینی ریز ودرشت ودختر وپسر بودن وبه هممون یه کاور سبز وسربند یا صاحب الزمان دادن ودعامون کردن که ازیارای حق امام زمان بشیم.آمین

مصلی

توی مسیر برگشت از مصلی کلی توی ترافیک معطل شدیم من بعداز کلی بازی با مامی مهربونم که امروزبرام نذری هم داد خسته شدم وسرم رو روکوله مامان گذاشتم و خوابیدم وبا صدای دوربین ازخواب پریدم .اولش فکر کردم خواب دیدم ولی بعدش مطمئن شدم که کار این مامان سمانه است که بهتر بود خبرنگاری میخوند تا زمین شناسی آخه همیشه اماده ودوربین به دسته.نیشخند

مصلی

مصلی

١٣٩٠/٠٩/١٢هم همراه مامان وخاله سارا رفتیم مسجد محلمون(صاحب الزمان)تا دراین همایش محلی هم شرکت کنم ومنم اولش بازی کردم.

مسجد

بعدش به یاد لبهای تشنه علی اصغر کوچولو شیر خوردم وخوابیدم تا مامانی راحت عذا داری کنه.

مسجد

خوب دیگه مراسم تموم شد وبه پیشنهاد خانوم سلطانی به من فانوس دادم تا چند تا عکس نورانی بندازم.

یعنی واقعا این جیز نیست؟؟؟؟؟؟؟متفکر

مسجد

چه جالبه مامان،برام میخری؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مسجد

خاله جونم شاید برام نخریدن پس لطفا عکس هنری ازم بنداز.

 

مسجد

خانوم سلطانی میشه بازم عکس بندازم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مسجد

١٣٩٠/٠٩/٢١

من میخوام امروز طعم لبوی مامان پز رو تجربه کنم

لبو

لبو

ای بابا همین یه ذره.............................

فقط مزه چشون بودااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

لبو

 

هشتمین مروارید من:

هشتمین دندن برفی من درروزجمعه 1390/09/25بعداز 2روز ورم لثه واقعا شدید پرید بیرون.مامانمم داره قربون صدقه منو دندونم میرهخجالت

اولین بار که ایستادم:

ساعت21:45روز جمعه 1390/09/25دستای کوچولومو گرفتم به کاناپه وبلند شدم.مامان سمانه بدو دفترمو بیار برام توی رکوردهام ثبتش کن لطفا

1390/09/27

من هنوز متوجه نشدم چرا همه میگن راه آب کثیفه؟؟؟؟؟؟؟؟مگه محل عبور آب نیست؟؟؟یعنی آب کثیفه؟به نظر من که اینجا تمیزه

1390/09/27

1390/09/27

میخوام امتحان کنم درصد کرویت پیاز بالاتره یا سیب زمینی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟متفکر1390/09/27

1390/09/27

1390/09/27

بهتره امروز فقط روی پیازها آزمایش کنم

1390/09/27





پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)