نفس مامان ،محمدرهامنفس مامان ،محمدرهام، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

محمدرهام هستی مامان وبابا

جشن قدم

1391/2/16 18:20
نویسنده : مامان سمانه
7,365 بازدید
اشتراک گذاری

1391/02/14پنجشنبه

 

مراسم اثر گذاری یه پسر 14ماه و29روزه

وای.............اینا دیگه چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چرا رنگ پوستم عوض شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟به راه رفتنم مربوط نمیشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

لثر

مامانی قرمزش خوجلتره............نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اثر

بذار درشوباز کنم!!!!!!!!!!!!!!!!!

اثر

مامانی بسه بریم بشوریم لطفا......................

اثر

آخ جون بریم شستشو..............

انقدر گریه کردم که مامانی به همون یه برگه رضایت داد وقرار شد بریم حمام

اثر

حالا حتمامیپرسید این کارا برای چیه؟؟؟؟؟؟؟

داریم برگه یادگاری درست میکنیم.برای چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

یادتونه بهتون یواشکی خبر دادم یه جشن در راهه .حالا وقتشه................

1391/02/15جمعه

مصادف با ماهگرد پانزدهم من ،برام جشن قدم گرفتن.

شماهم دعوتید

.

.

فلشها رودنبال کنید

.

.

.

 

بفرمایید

.

.

.

.

فلش

 

فلش

فلش

 

فلش

 

جشن

 

جشن

این سبزه رو که میبینید محصول مشترک ذهن مامانم ودست عمه امه یعنی:

مامانی ایده دادو عمه درستش کرد.تشویق

ذهن خلاق مامان ودستان هنر مند عمه درد نکنه.ماچ

راستی دمپاییها هم مال هدیه جون دختر عمه امه.نیشخندچشمک

 

جشن

بفرمایید تنقلات.

جشن

جشن

اینم هدیه مامان وبابای خوبم.

مامانی با پوشکهام یه کیک پوشکی به شکل پوتین برام درست کردوتزیینش کرد وسکه رو هم پلی کرد برای عبور ماشینهام.قهقهه

این کفشها هم اولین کفشای نوزادیمه که پوشیدم.باشد که به یادگار بماند.لبخند

جشن

با شروع مجلس کلی رقصیدم وشیرینکاری کردم ومجلس گرم کن بودم.خیلی بهم خوش گذشت فقط جای خانواده مامانی خالی بود.

پرواز برفراز آسمانی که گرچه سقف داره ولی پرازبادکنکه.هوراااااااااااااااااااااااااا

جشن

بیا ببینم شیطون......ابرو

جشن

 

جشن

بیا دیگه.............بیا بریم............الان میرم پایین دلت برام تنگ میشه ها.

جشن

یادت باشه نیومدیهااااااااااااا 

من دارم میرم کیک ببرم.

جشن

 

اینم تصویر کیکم که مامانم این کفشهای کوچولو رو خرید وداد به شیرینی پزی تا بذارنش روی کیکم.همه میگن مامانم خیلی دوستم داره.

عمه فریده میگه خوش به حالت محمد رهام با این مامانی که داری،باید قدرشو بدونی که برات اینقدر زحمت میکشه.ماچ

جشن

خواهش میکنم.........

کافیه.......................

اینقدر تشویقم نکنید لطفاااااااا.............

جشن

یعنی مامانم جورابامو کجا گذاشت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

جشن

میشه بیام بغلت مامان؟؟؟؟؟؟؟؟

جشن

آخه جوراب پام نیست ،حس خوبی ندارم مامانی.توی عکسها نامرتب به نظر میام.

چون گرمم شد درشون آوردی ویادت رفت پام کنی!!!!!!!!!!!!!!

جشن

از پاهام نگیرید لطفااااااااااااااااااااااااا

جشن

 

جشن

بفر مایید شام

جشن

تمام تزیینات مامان سازه وخط خود مامانیه.آخه وقت طراحی نبود ومامانم کلی از این موضوع ناراحته.ناراحت

از مامان به محمد رهام دردونه:

گل پسرم باید ببخشی اون جشنی که مد نظرمون بود نتونستیم برات بگیریم .ان شالله تولد 2سالگیت جبران میکنیم.همیشه ثابت قدم باشی وقدم به قدم به  پیشرفت وموفقیتهای بیکران نزدیک بشی عزیزکم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

خاله سمیه
23 اردیبهشت 91 11:40
آخخیییی.... این مامان سمانه تو هم عجب کاراییی بلده هاااا بازم خوش به حالت عزیزم...
مامان سمانه اگه بعدا ازت تقلید کردم و این جشنها رو واسه بسرم گرفتم ناراحت نشیییااااا انقدر که همه چی اینجا خوشگله...... مباااااارککههههه


ممنون سمیه جون شما لطف داری عزیزم
من خوشحال میشم کسی از ایده های من خوشش بیاد ونمونه برداری کنه.

ان شالله با اومدن گل پسرت جشنها شروع میشه.خودتو آماده کن مامان مهربون


مامان نیکان
28 اردیبهشت 91 13:54
سلام گاهی به وبلاگتون سر میزنم از این همه خلاقیتی که دارید لذت میبرم.واقعا زیبا است به خصوص جشن قدم گل پسرتون انشالله جشن عروسیش.


ممنون از محبتت عزیزم ان شالله عروسی نیکان جون
جوجه نارنجی ما
10 مرداد 91 16:30
سلام عزیزم میخوام واسه دخملی جشن قدم بگیرم برای تهیه ژله دمپایی کمکم میکنی عجله دارماااااااااااااااااااااااااااا


دوست خوبم متاسفانه وبت برای من باز نشد.

3بسته ژله درست کردم وتوی 2تا مرغخوری کوچیک باسطح یکسان ترکیبی از ژله آلبالو وانار ریختم(به خاطر رنگش)وبعد از اینکه بست توی ظرف مورد نظرم برگردوندم وبه صورت چشمی به شکل کف صندل بریدمش و2تا سیم روکش دارقرمز رو حالت دادم وداخلش فرو کردم.

دوست خوبم حتما"میدونی که ظرفی که توش ژله رو برمیگردونی حتما"باید با آب سرد خیس باشه تا بتونی ژله رو جابه جا کنی وخراب نشه.

امیدوارم کامل باشه وراه افتادن دخملت مبارکککککک وگامهایش استوار ومسیر زندگیش هموار باد.
عمه اریسا کوشمولو
16 مرداد 91 15:11
خیلیییییی جالب بود ..خدا حفظش کنه پسمله نازتونو


ممنون عمه مهربون
مامان بهراد
11 دی 91 9:24
هر چند دير اين قسمت و ديدم ولي فكر ميكنم براي شما و براي هر مادري ديدن اينجور خاطرات و تصاوير تازگي داره واقعاً دستت درد نكنه خيلي زحمت كشيدين ميشه راجع به درست كردن ژله كه شبيه دمپايي و كلاً ميز شامت دستور غذاييش رو توي وبلاگت بذاري ممنون ميشم بازم بابت همه زحمتهايي كه كشيدي خسته نباشيد ميگم احسنت به شما پايدار باشد.