نفس مامان ،محمدرهامنفس مامان ،محمدرهام، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

محمدرهام هستی مامان وبابا

فرشته ای در حال سجود

1391/4/16 16:42
نویسنده : مامان سمانه
1,952 بازدید
اشتراک گذاری

آغاز

سلام بر مهربونترین وزیباترین هدیه خدا

 

عزیز دل مامان،از وقتیکه توانایی چهاردست وپارفتن روپیدا کردی.هر کسی نمازمیخوند میرفتی جلوش میشستی وبا دقت تمام نگاش میکردی والان حدود یک ماهیه که شماهم سجده میزنی بر محراب عشق خالق.

توی دلم یه حالی میشه ویه حس لرزش تمام وجودم رو میگیره وقتی میبینم بی آنکه کسی به تو بیاموزد معنای الله اکبر بر وجودت نقش بسته ودر برابر عظمتش سجده میکنی ومن با دیدن این صحنه ها از اعماق وجودم فریاد میزنم:الله اکبر

این بار من باید عاشقی وخلوص را از تو بیاموزم.

 

برای من هم دعا کن فرشته ی در حال سجودم.

عبادت

 

عبادت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (37)

نایسل
17 تیر 91 18:17
اخی عزیز دلم
مامان مجتبی ومحمدرضاومهدیار
17 تیر 91 20:30
التماس دعا فرشته کوچولو سمانه جون اگه دوست داشتی لینکتون کنم تا دوستان خوبی برای هم باشیم


حتما"عزیزم....امیدوارم دوستای خوبی باشیم
نیلووو
18 تیر 91 1:04
سمانه جونم خیلی با محبتی گلم مرسی از دلداریت عزیزم ... آدم با وجود دوستای گلی مثل شما دیگه غمی نداره ...


قربونت برم شما به من محبت داری گلم
مامانی درسا
18 تیر 91 2:35
ای جونم عشق من واسه دختری منم دعا کن عزیزم انشاالله سحودت قبول درگاه حق ......
عليرضا بابي آقا محمد رهام گل
18 تیر 91 11:47
پسرم داره مرد ميشه اللهي قربون شعورت برم گل بابايي
karimi91
18 تیر 91 15:50
خیلی ممنونم که منو لینک کردی منم تو رو لینک کردم
مامان کیان کوچولو
18 تیر 91 16:15
عزیزم چقدر ناز و دوست داشتنی... واسه منم دعا کن قربون اون قلب پاکت برم عزیزم
ستاره زمینی
18 تیر 91 16:30
ای جانم گل پسری واسه ماهم دعاکن.


نایسل
19 تیر 91 1:11
مرسییییییییییییییی عشقممم قربونت برم نظر لططفته خیلی دوست دارم
نایسل
19 تیر 91 1:12
عزیز دلم اره باحال بود خودمم هی میرم میخونم به خودم کلک میزنمم سادیسم داشتن حال میده
نایسل
19 تیر 91 1:21
تولد تو کیه خوشملم
نایسل
19 تیر 91 1:48
مرسی خوشگلم
مامان سونیا
19 تیر 91 12:14
ای جونم الهی که من فدای تو فرشته کوچولو بشم خاله جون مارو موقع دعا کردن فراموش نکن عزیزم مامانی خیلی قشنگ مینویسی خیلی لذت بردم از نوشته هات


فدای تو عزیزم .نظر لطفتون شامل من شده.X
مامان رهام(✿◠‿◠)
19 تیر 91 12:20
سلام سمانه جون............الهي فدات شم با اون نماز خوندنت.................بوس بوس


مامان پورياپهلوون
19 تیر 91 12:28
التماس دعا
الهم صلي علي محمد و ال محمد


الهم صلي علي محمد و ال محمد
مامان مهرناز
19 تیر 91 14:13
وای وای خاله قربون اون سجده رفتنت بره الهیییییییییییییی الهی خدای مهربون همیشه حافظ و نگهدار همه ی شما فرشته های کوچولوش باشه،


الهی آمیــــــــــــن
ستاره زمینی
19 تیر 91 14:19
mamne radin
19 تیر 91 17:35
الهام مامان رامیلا
19 تیر 91 22:46
سلام عزیزم خوبی ممنون از حضورت
چه وبلاگ نازی چه نی نی نازی خدا برات نگهش داره ببوسش


ممنون عزیزم
مامان کیان کوچولو
20 تیر 91 1:10
ما دست میزنیم واسه تشویق نی نی ها
مامان کیان کوچولو
20 تیر 91 1:16
ایول دیگه وبت بدون مشکل باز میشه خانومی


به لطف مامان رهام جونم که با مشغله بسیار فراوونش برامون کلی وقت گذاشت ومرحله به مرحله همراهیم کرد پیدا کردم علت مشکل رو.
البته این مشکل فقط برای شما 2تا وجود داشت وبقیه میگفتن اکیه ولی همینم خیلییییییییییی برام مهم بود عزیزم.

بازم روی مامان مونای نازم ورهام جونی رو میبوسممم که واقعا با لطف بینهایتش شرمندم کرد.
مامانی درسا
20 تیر 91 2:21
الهی دیگه جایی نبود بری سرکشی قند عسل .... قربونت برم که اینقده ماهی
نایسل
20 تیر 91 2:54
واقعا ادم جز میسوزن کیف میکنه چنده یکی باید بخرم حال میده
نایسل
20 تیر 91 2:55
هست بابا یه خدا شبا اصلانمیتونم بخوابم همش دعا گوش میدم نترسم
نایسل
20 تیر 91 13:58
باید یکی بخرمم از کجا باید بخرم؟ از صبح سه تا مگس کشتم به کارام نرسیدم از بس تعغیبشون کردم
نایسل
20 تیر 91 14:02
سارا دوستم میگفت با خواهرش لیلا خونه اون یکی خواهرش بوده بیتاشون بعد شب یهو بیدار میشه میبنه لیلا داره هق هق گریه میکنه زبونشم بند اومده بعد پا میشه میره کنار لیلا دراز میکشه بغلش میکنه همین طوری یهو میمیببه در باز شد حمید آقا شوهر بیتا میاد تو میگه حمید اقا چی شده میگه اومدم ببببینم پویا پسر بیتا اذیت نمیکنه سسارا میگه لیلا داشت سکته میکرد دیگه بعد صبح میرن خونه تو راه سارا میگه لیلا همون چیزی که من فکر میکنمه لیلا میگه اره بیتا اینا مجبور میشن خونشون رو بفروشن مثلا وقتایی که حمید اقا بیرون بوده اون راه میرفته سوست میزده و اینا خیلیییییییییییی همشون ترسیده بودن وقتی تعریف میکردن خودشون اشکشون در میاد
نایسل
20 تیر 91 14:25
آره بابا خونه قبلی بیتا اینا چند تا کوچه خونه مامانم پایین تره وای اینقدر ترسیدم از اون خیابون که رد میشم قلبم تند تند میزنه میترسم شبا اصلا خوابم نمیبره از ترس وققتی هوا روشن میشه من میخوابم تازه من همشو نگفتم سارا که کامل خودش گفت با اون رنگ پریده اش ما خیلی ترسیدم همومممون
نایسل
20 تیر 91 17:03
مامان عسل و آریا
21 تیر 91 12:03
خصوصی فداتشم
مامان ایلیا
22 تیر 91 1:44
عزیز دلم ما را هم دعا کن.قربون اون قلب پاکت بشم کوچولوی نازم.
مامان محمد و ساقی
22 تیر 91 15:31
ای جانم نگاش کن ببین داره چیکار می کنه.حتما" خودت هم حسابی ذوق میکردی.




چه جورم....داشتم ذوق مرگ میشدمX


علیرضا
22 تیر 91 16:06
شخصی را به جهنم می بردند، در راه جهنم صورتش را برمیگرداند
و به عقب خیره می شد...
ناگهان! خداوند فرمود: صبر کنید، او را به بهشت ببرید...!
فرشتگان با تعجب دلیل این کار را پرسیدند؟!
خداوند به آنها فرمود: او در راه رفتن چند بار به عقب نگاه کرد و در دلش امید به بخشش من داشت و من نیز او را بخشیدم...
و این است عظمت پروردگار عالمیان


سلام روز خوش


سلام

ممنون از نظرات عالیتون
sana
24 تیر 91 2:51
ای جاااااااااااااااان.نازی.
مامان مهرناز
24 تیر 91 15:35
سلام سمانه جون.خوبی،گل پسر خاله چطوره؟ حسابی شیطونیاشو کرده؟؟!!! راستی سمانه جون راجع به پوشک مولفیکس که گفته بودی توی کامنتای وبم توضیح دادم و یه سوالم پرسیدم ازت!!یه راهنمایی خواستم،میشه جواب بدی؟ فدای تو. بووووووووووس به گل پسرم


الان میام عزیزم
گلاره نفس مامان و بابا
24 تیر 91 16:04
سلام محمد رهام جان
ممنونم که تولدم رو بهم تبریک گفتی (بوس)


خواهش میکنم گلم