نفس مامان ،محمدرهامنفس مامان ،محمدرهام، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره

محمدرهام هستی مامان وبابا

تواناییهای تیرماهی- مدل1391

1391/4/15 13:17
نویسنده : مامان سمانه
1,750 بازدید
اشتراک گذاری

کسب مهارت فتح درمنزل خودمان:

من درتاریخ1391/04/02موفق شدم مبل نوردی رو در منزل خودمونم تجربه کنم.من مدتهاست این توانایی رو دارم ولی چون ارتفاع مبل وتخت ما نسبتا زیاده من در این تاریخ موفق به فتح اونا شدم.واین فتح ،اتفاقات بسیار مهمی رو به دنبال داشت از جمله دسترسی به لوازم میز آرایش مامانم وفتح کانتر آشپزخانه ونظارت بر امور آشپزخانه.وازهمه مهمتر تنظیم نور ونورپردازی سالن پذیرایی.

به روایت تصویر:

فتح

 

فتح

فشردن کلید

فتح

زیادکردن نور پذیرایی..............

فتح

اینطوری بهتر نشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

فتح

کانتر نوردی:

اول به کمک عسلی،اُپن رو فتح میکنیم.

وبا چهره ای معصوم ومظلوم به مامان مینگریم.حتی اجازه میدیم ازمون عکسم بگیره.چشمک

فتح

سپسسسسسسسسسسسسسسس:

شیطنت را با طرح سوالات کودکانه آغاز میکنیم.

محمدرهام:ای چی؟؟؟؟؟؟(این چیه)

مامان:مجسمه

محمدرهام با لبخند شیرینش:نی نی

فتح

بعد که با دلبریهامون دل مامان رو بردیم.خیلی سریع میریم به سمت نینی وآغاز ماجرا..................................................................

فتح

در آخرم به مامانمون قول میدیم که دیگه به چیزی دست نزنیم.

برای جلوگیری از به بطالت گذاشتن وقت عزیز به نظارت بر کار مامان سر آشپز مشغول میشویم.

فتح

ومتحیر از فرآیند طبخ غذا.

ودر یک عملیات فوق سریع وبا کمک دسته مبل به روی اُپن میرویم که چون در این مرحله مامان  دوربین رو رها کردوبه سمت من دوید متاسفانه عکس نداریم.شرمنده

بابوووووووووووووووو:

شنبه 1391/04/10

خدای بزرگ درهای رحمتش رو باز کرد وبارون بسیار فرحبخش وشدیدی باریدن گرفت وما خونه پدرجونم بودیم.

یه مرتبه دیدم همه رفتن دم پنجره وکلی با لذت راجع به بارون صحبت میکنن.به زبون خودم از خاله خواستم بغلم کنه ووقتی بغلم کرد سرم رو از پنجره بردم وبیرون وگفتم:

OOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOO(اُبسیار کشیده)علت این لفظمم حس کردن کوبه های قطرات باران توی سرم بود.

بعد که از بغل خاله اومدم پایین مدام از پاهاش آویزون میشدم ومیگفتم:بابـــــــــــــــــــــــــو(بارون)وازش میخواستم که منو به تماشای رحمت الهی ببره.

آب خوردن مستقل:

سه شنبه1391/04/13

مامانم لیوان آبم رو داد دستم ویه کوچولو راهنماییم کرد ومن یاد گرفتم که با دستای کوچولوی خودم آب بخورم.سلام بر علی اصغر تشنه لب

آبا

 

آبا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (25)

خاله مرمر
16 تیر 91 2:30
ماشاالله به این پسر طلای کانترنورد.
انشاالله دامادش کنید. مرسی که بهمون سر زدید


ممنونم عزیزم
نایسل
16 تیر 91 2:50
آخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ فدات شمم عشقمممممم
شیطونننننننننن قهرمان باهوشخوشگلللللللللللللللللل


ممنونم از لطفت خاله جون
نایسل
16 تیر 91 3:19
مرسی خوشگلممم
نایسل
16 تیر 91 3:20
نه دو روزه ندیدمش ریختم بهم
دلم براش تنگ شده نزدیکیم من تنبل نرفتم اعصابم ریخته بهم


فکر کردم خیلییییییییییییی دورید
عليرضا بابي آقا محمد رهام گل
16 تیر 91 13:09
پسرم منتظر ديدن فتح قله هاي ايمان و علم تو هستم ان شاء اله
الی(کودک درون:D)
16 تیر 91 14:29
ای جانم فداش شماسپند دود کنین واسش ماشاللهخدا واستون نگهش دارهعزیزمبا افتخار لینک عزیز


ممنون گلم
مامان مهرناز
16 تیر 91 16:10
سلام خاله جونم.وای چه پسمل ناناز و بامزه ای دارین خدا حفظش کنه واستون مرسی که پیش ما اومدین.لطفا بازم بیاین با رهام جونی من بااجازتون لینکتون میکنم که گمتون نکنم.میشه شماهم ؟؟!!!!!دوستتون دارم


البته............شماهم لینک شدید عزیزم
نایسل
17 تیر 91 2:26
نه نمیاد گلم بزن پایینش تایی د نکن نمیکنم
نایسل
17 تیر 91 2:26
نایسل
17 تیر 91 2:48
مرسی خوشگلمم مال نامزدی مه




خوشبخت باشید وخوشحال عزیزم
مامان رهام(✿◠‿◠)
17 تیر 91 10:57
سلام سمانه جون


سلام عزیزدلم
مامان رهام(✿◠‿◠)
17 تیر 91 10:58
سمانه جونم ماشاله خيلي شيطونه محمدرهامت مثل رهام من خدا برامون حفظشون كنه .آمين


آمــــــــــــــــــیــــــــــــــن
مامان رهام(✿◠‿◠)
17 تیر 91 10:59
سمانه جون نمي دونم چرا وبتون سخت باز ميشه تغييراتي چيزي دادي عزيزم ؟پستاي قبلي تو نتونستم بخونم همش صفحه به مشكل مي خوره


مثلا"زیباسازی کردم الان حذفش میکنم شاید برای اونه
هلن/ ناهید/
17 تیر 91 11:25
سلام در مورد کارگاهمون بگم که ما روی هر دو نیمکره مغز کودک کار می کنیم همه هم با بازی
ورزش مغز/

خلاقیت کودک برامون مهمه نه یادگیری صرف
ممکنه خودشما هم این بازی ها رو کرده باشن و ندونین که چقدر به درد بچه تون می خوره

بازی مثل واکسیناسیون می مونه برای بچه پس باید جدی گرفته بشه
مادر هم همراه کودک خودش ست
با بازی می خوایم از هر دو نیمکره مغز کار بکشیم تا پرورش پیدا کنه .

توضیحات بیشتر رو تو وبلاگ می زارم عزیزم

می تونید اول مرداد بیاین
مشکلی نیستگلم..
22 تیرماه روز افتتاحیه و ثبت نام هست می تونید بیین رزرو کنید ..

پسر گل و باهوشت رو بوس


ممنون از وقتی که برام گذاشتی گلم
مامان رهام(✿◠‿◠)
17 تیر 91 11:49
عزيزم پست آخري خوبه ولي به پستاي قبليت كه ميرسم قاط مي زنه
مامان رهام(✿◠‿◠)
17 تیر 91 12:23
درست شد عزيزم.....مرسي
مامان ساقی و محمد
17 تیر 91 14:18
سلام.من این فتح بزرگ رو تبریک میگم.
چه عکسهایی گذاشتی.یکی از یکی قشنگ تر.
راستی شما کدوم شهر زندگی می کنید.


ممنون عزیزم....چشمات قشنگ میبینه
ستاره زمینی
17 تیر 91 16:50
سلام به پسرگل خاله فتح بزرگت را تبریک میگم خوشحال میشیم اگه نظر بدید.


ممنون به ماسرزدید................چشم
نیلووو
18 تیر 91 0:59
من قربون این شاه پسر بشم که انقدر زبله و شیطون سمانه جونم واسش اسفند دود کن عزیزم
ستاره زمینی
18 تیر 91 16:27
مامان کیان کوچولو
18 تیر 91 16:32
خیلی با حال بود گل پسر .. تا میتونی شیطونی کن ...
علیرضا
19 تیر 91 1:05
خوبی بادبادک اینه که می‌دونه زندگیش فقط به یک نخ نازک بنده ولی بازم تو آسمون می‌رقصه و می‌خنده . . .
نایسل
19 تیر 91 1:34
خوشگلم دستم خورد نظظرت پاکک شد خوب واسه سال دیگه میگیرم برات عزیزم
مامان نگار
20 تیر 91 17:06
ای شیطون بلا


علیرضا
22 تیر 91 8:23
سلام اجی جون خوبی عکسارو برا خنده گذاشتم خودم اهل کثرت زوجین نیستم من با گوشی سر میزنم ادرسم بر اساس بلاگفا خودکار ثبت میشه و سایت شما httpداره برا همین فرق میکنه به هرحال ممنون
منم یه ماهه دایی شدم نی نی رو ببوسین


کاریکاتور برای خنده اس دیگه..........مبارک باشه به سلامتی