نفس مامان ،محمدرهامنفس مامان ،محمدرهام، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

محمدرهام هستی مامان وبابا

افتتاحیه

دوشنبه 1391/02/26   مراسم افتتا حیه قسمتی دیگر از سیسمونی   هنوزم کلی افتتاح نشده دارم که به مرور زمان از اونا هم پرده گشایی خواهم کرد. من عاشق ماشین وموتور و............این سبک اسباب بازی هستم وخونمونم به نمایشگاه اتو مبیل تبدیل کردم که حتما یه عکس براتون خواهم گذاشت. من اصلا طاقت نداشتم بابایی سه چرخمو برام مونتاژ کنه وکشتم مامانمو تا کار بابایی تموم شه وچون بابایی خسته بود ونمیشد بریم پارک به رفتن توی پارکینک بسنده کردم وبه گفتن مکررررررررررررررر:   .................بِ یـیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــم.........................   خاتمه دادم. واینم پرد...
5 خرداد 1391

روز مادر

1391/02/23شنبه من میدونم که امروز چه روز بزرگیه ولی چون هنوز کوچولوام کاری ازدستم برنمیاد.مسیولیتشو به مامان وبابا واگذار کردم تا بزرگ شدم جبران کنم. اول یه تبریک کوچولو برای مامان خوبم مامانم به مناسبت روز مادر منو برد پارک وکلی باهام بازی کرد.به نظر مامان سمانه شادی وخوشی من بهترین هدیه اس.وچون مامانم عاشق گله امروز این پستو براش گلباران میکنیم.پس این هدیه رو از طرف من بپذیر مامان گلم.   اونجا روببین . . . یه عالمه رز سفید که مامان سمانه دوست داره. این قشنگتره ؟ یا این ؟ یا برگهاش ؟ به نظر من همشون قشنگ...
3 خرداد 1391

شیرین تر از عسل1

1391/02/17شنبه در راستای استفاده بهینه ازامکانات: استفاده از صندلهای پدر به عنوان راکت   آموزش روش صحیح بردن قاشق به سمت دهان   1391/02/18یکشنبه وهم چنان در کشف علت حرکت دورانی چرخهای ماشینها   درراستای حرکت از اماکن صعب العبور: مسیر زیر مبلها رو تونلی باریک فرض میکنیم.وبرای رسیدن به اهداف فرضی(اسباب بازیهای زیر مبل) بسی تلاش میکنیم.       ای بابا هرروز یه معمای جدید: بالای هلی کوپترمم که مثل چرخهای ماشینهامن. آهااااااااااا فهمیدم به خاطر همین به جای هلی ک...
31 ارديبهشت 1391

نمایشگاه گل وگیاه

1391/02/21پنجشنبه   رفتیم بازدید از نمایشگاه گل وگیاه. ,اک..........دوووووووووو..................سه.........بپرم بغل بابایی عکسهایی بدون شرح از محوطه نمایشگاه                       میشه دست بزنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ وای کلافه شدم!!!!!!!!!!!!!!!شلوغی............گرما...............رطوبت.................... هوووووووووووووووووو خیلی هوا بده فقط به خاطر شما مامان خوب فیگور میگیرم که از دستم نا...
30 ارديبهشت 1391

پارک کوروش

در مسیر برگشت از نمایشگاه کتاب توی ترافیک سنگین خیابونای تهران ناگهان تصمیم گرفتیم به جای دود خوردن بریم پارک وهوای پاک تناول کنیم. وبنده بعد از کمی استراحت در آغوش مامانی وسپس در آغوش بابایی رفتم که هنر سوارکاریمو به پدر ومادر مهربونم نشون بدم.اونم چه هنـــــــــــــــــــــــــــــر وچه شجاعتی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!   کدوم سوارکاری رو دیدید که از سواری بر حیوانات درنده ووحشی هم لذت ببره وباکی هم نداشته باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟   علت  همه دلاوریهای امروز من: 1-لطف وکرامت خدای یکتا 2-آثار نام 2بزرگمردی که اسمشون روی منه(پیامبر شجاع ورهام پهلوان وبی باک) 3-تاثیرنام این پارک که به اسم موسس بهترین...
29 ارديبهشت 1391

نمایشگاه کتاب

1391/02/20چهارشنبه امروز مامان سمانه بعد از دوسال ودو ماه یکی از دوستای قدیمیشو قراره ببینه که البته توی این مدت اتفاقات زیادی افتاده ،چه اتفاقاتی؟؟؟؟؟؟؟   خدا به خاله حمیده یه کاکل زری به نام امیر علی داده ویه محمد رهامم به مامان من . حالا امروز روز دیداره اگه گفتید کجا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟   نمایشگاه بین المللی کتاب   هنوز خیلی نگشته بودیم که امیر علی زد زیر گریه و جیغ اونم از نوع بنفشش. وهرچقدر مامانش تلاش کرد بیفایده بود آخه خوابش میومد.خلاصه رفتیم توی یه سرازیری نشستیم تا مامان مهربونش بخوابوندش. منم توی این فرصت کمی تنقلات اعم از مفید ومضر نوش جان کردم. اینم یه مدل فداکاری م...
29 ارديبهشت 1391

نمایشگاه کودک وخلاقیت

1391/02/11دوشنبه امسال برای اولین بار در شهر تهران نمایشگاه کودک وخلاقیت در مجموعه فرهنگی تلاش بر گزار شد ومن ومامان وبابا هم به استقبالش رفتیم. مامان من خیلی نمایشگاه دوست داره و ازالان داره برای نمایشگاه کتاب وگل وگیاه هم برنامه ریزی میکنه. بفرمایید بادکنک.   چقدر خوشگلن مامان ببین       مامان وبابادر نظر داشتن برام از این بزرگا بخرن ولی من با گریه وفریاد متوجهشون کردم که من از این کوچیکا دوست دارم. مامانم منو برد نزدیکشون تا خودم انتخاب کنم.ای که نمیدونید چه کار سختی بود ........آخه من همشونو دوست داشتم ولی بالا خره بعد از 2انتخاب ناموفق سومی ر...
21 ارديبهشت 1391

ماجراهای راه رفتنم .............

من از 1390/09/25توانایی ایستادن وراه رفتن با کمک میز و مبل یا هر تکیه گاه دیگه ای رو داشتم ومامان وبابام منتظر بودن که من نهایتا تا یک ماه بعدش راه بیفتم. ومن غافلگیرشون کردم به 2دلیل: 1-برای تقویت نیمکره چپ مغزم وبالا بردن توانایی عملیاتهای ریاضی میخواستم یه مدتی چهار دست وپا برم.   2-چند باری دچار حادثه شدم وترسیدم وتا تسلط کامل دست از تکیه گاه بر نخواهم داشت.   و ایجاد یک تنوع در روند راه رفتن:   معمولا نینیها اول میایستن بعد راه میرن ولی من چون قراره دانشمند بشم باید همه نوع اختراع وکشفی روتوی رزومه ام داشته باشم به همین دلیل در تاریخ1391/02/03ناگهان تصمیم گرفتم حدود 2متر راه برم ودر ت...
20 ارديبهشت 1391

آش میپزیم

1391/02/06چهارشنبه: امروز سالروز شهادت یگانه بانوی جهان هستی حضرت زهرا ست.ومامی جونم که ارادت خاصی به این خانوم داره واسم این حضرت زیبنده آموزشگاهشم هست هرسال توی این روز آش نذری میپزه که من امسال تونستم یه عالمه کمک کنم که امیدوارم موردقبول حق قرار گرفته باشه.   همه چی مرتبه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟   بی زحمت اون نمکو بدین!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! عالی شده...........خدا قبول کنه. بابایی ببین گاز کاملا قطع شده؟؟؟؟؟؟   چی لازم دارید؟؟؟ قاشق بفرمایید   خداروشکر کار تزیینم رو به پایانه.   نذرت قبول باشه مامی گلم.خدا بهت تن سالم بده تا هرسال&...
20 ارديبهشت 1391